عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 24 آذر 1393
بازدید : 109
نویسنده : hosein

اگر علت اصلی ختم نبوت بلوغ فکری بشر بود و آنها می توانستند با بلوغ فکری خود دینشان را حفظ کنند دیگر چه نیازی به تعیین جانشین(حضرت علی) از طرف خدا بود؟ اگر بشر به بلوغ فکری رسیده بود پس چرا انتخاب ابوبکر به خلافت را که به شورا بود مذمت می کنید؟

 

بلوغ فکری بشر برای محافظت از پیام وحی (دین) در قبال تحریف یا نابودی و نسیان، یکی از شرایط لازم برای «ختم نبوت» است و نه همه‌ی شروط کافی آن. بدیهی است شروط دیگری هم لازم است که از جمله آنها ارسال رسول نه برای یک منطقه و یا یک قوم، بلکه برای جهانیان است که در آیات مبارکه‌ای چون: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‏ (سبأ – 28)» و «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏ (الأنبیاء – 107)» و «تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً (الفرقان -1)» و «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (ص 87)» و «وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمين‏ (القلم – 52)» و ... به آن اشاره و تأکید شده است.

بدیهی است که ارسال نبی و رسول برای جهانیان، مستلزم اکمال دین (و نه فقط بلوغ فکری بشر) می‌باشد که پس از انتصاب امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روز غدیر فرمود: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً (المائده -3)» صورت پذیرفت. لذا مشخص می‌گردد که معرفی «ولی» و «امام» و اساساً «ولایت» نه تنها بخشی از دین، بلکه فصل کامل کننده‌ی دین است، نه این که دین چیزی باشد و امام کسی باشد که آن دین را حفظ می‌کند، تا اگر مردم خود توانستند دین را حفظ کنند، دیگر نیازی به امام نباشد. مضاف بر این که کار و مأموریت امام صرفاً حفظ دین از تحریف نیست که اگر دین تحریف نشد، نیازی به وجود امام باقی نماند.

دقت فرمایید، اگر مردم به کمالی رسیده‌اند که می‌توانند دین را حفظ کنند، دلیل بر این نیست که این کار را انجام دهند. چنان چه شاهدیم اکثریت غالب مردم، اهتمامی به این امر ندارند. بلکه این فقط یک توان است. بدیهی است که برخی این توان را به فعلیت می‌رسانند و در نهایت دین توسط انسان کامل «امام» حفظ می‌شود و وجود «امام» در میان مردم هر عصر و نسلی برای حفظ دین، هدایت و انجام دیگر امور محوله، از ضروریات است.

اگر خداوند متعال در قرآن کریم در خصوص ضبط و ثبت اعمال و آثار اعمال فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبين‏ (یس – 12)»، معلوم است که در هر زمان امام مبینی وجود دارد و او وظایف دیگری نیز به جز حفظ دین بر عهده دارد. و اگر در خصوص چگونگی حشر در قیامت فرمود: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلا (الأسراء – 71)» معلوم می‌شود که هر شخصی باید امامی داشته باشد و حتماً دارد [خواه امام باطل و خواه امام حق]، پس امام حق باید وجود داشته باشد که مردم بتوانند از او تبعیت کنند. و اگر پیامبر اکرم (ص) به سند متواتر شیعه و سنی فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میته الجاهلیه – هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است» - «من مات و لیس له امام مات میته جاهلیه» (صحیح ابن حبان، ح 44) – طبرانی به سند خودش از رسول‌الله (ص): «من مات و لیس علیه امام فمیته الجاهلیه ...» (المعجم الکبیر، ج 10، ص 350) و ...، معلوم می‌شود که شناخت و قبول امامت و بیعت با امام، از اصول دین است و امام وظایف دیگری هم بر عهده دارد. لذا شاهدیم که هیچ یک از مذاهب اسلامی، اصل امامت را نفی نمی‌کنند، بلکه در تفسیر، تأویل و تصدیق (پیدا کردن مصداق خارجی) آن اختلاف می‌کنند. به عنوان نمونه:

1-      معتزلی: قاضی عبدالجبار معتزلی در «شرح الاصول الخمسه»‌، فلسفه امامت را نه تنها اجرای حدود الهی که به امام واگذار شده است، بلکه اجرای همه‌ی احکام شرعی که به امامت بستگی دارد قلمداد می‌نماید. (المغنی، ج1، ص 39)

2-      اشاعری: قاضی ابوبکر باقلانی در پاسخ هدف از نصب امامت می‌نویسد:

الف – فرماندهی سپاه؛

  ب – پاسداری از مرزها،

  ج – سرکوبی ستمگران،

  د – حمایت از مظلومان،

  ﻫ - اقامه‌ی حدود،

  و – تقسیم سرمایه‌های عمومی میان مسلمانان و هزینه کردن آن در جهاد با دشمنان و ... . (تمهید الاوائل و تلخیص الدلایل، ص 477)

تاریخ غدیر به صورت متواتر از ناحیه‌ی شیعه و سنی نقل شده است و نیز تاریخ سقیفه به نقل از هر دو طرف نیز مبین آن است که حتی خلفا، ادعای امامت نداشتند و آن را حق علی (ع) می‌دانستند، بلکه دعوی «حکومت»، آن هم به صورت موقت را داشتند.

پس در اینجا فقط دو سؤال باقی ماند: الف – چه کسی می‌تواند امام را انتخاب، نصب و معرفی کند؟ ب – آیا خلافت باید از آن امام باشد، یا هر کس دیگری هم می‌تواند خلیفه شود و القاب «ولی‌الله» - «خلیفه‌الله» و ... را به خود نسبت دهد و آیات و احادیث نبوی در وجوب اطاعت از آنان را دال بر وجوب اطاعت از خود نماید؟

در این جا نظر شیعه با استناد آیات قرآن، عقل و سنت پیامبر اکرم (ص) این است که اولاً «امام»، انسان کامل است و هر کسی نمی‌تواند در این مسند بنشیند و انسان کامل را نیز فقط خالقش می‌تواند بشناسد و معرفی کند. ثانیاً «امامت» از امور الهی است و نه شخصی، لذا اوست که می‌داند رسالت خود را کجا قرار دهد و چه کسی را به امامت برگزیند: «وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏ (الانعام – 124) و به تأیید شیعه و سنی این کار را در روز غدیر انجام داد و حضرت علی علیه‌السلام را به «امامت» - «ولایت» و «خلافت» برگزید.

در نظر داشته باشید که خداوند برای اکمال و ابلاغ دین و هدایت انسان‌ها، فقط پیامبر یا فقط کتاب را نازل ننموده است. بلکه یک مجموعه‌ی سه رکنی، شامل رسول – کتاب و میزان را ارسال و انزال فرمود. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (الحدید – 25)». لذا وقتی قرار می‌شود یکی از سه رکن (رسول) از میان برود، می‌فرماید: دو رکن دیگر (کتاب و عترت) را برای شما باقی می‌گذارم.

عنایت داشته باشید که صرف کتاب، حتی اگر بدون تحریف باقی بماند، نه امکان یادگیری و آموزش‌اش وجود دارد و نه امکان فهم و عمل به آن. حتی کتاب الفبای ابتدایی را نیز نمی‌توان بدون معلمی که بدان اشراف داشته باشد، آموزش داد. چه رسد به قرآن کریم که تبیین همه چیز است! «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمين‏ (النحل – 89)». مضافاً بر این که لفظ – حرف – جمله و ... بیان کننده هستند و نه هدایت‌گر و هدایت حتماً توسط شخص هدایت‌گر صورت می‌پذیرد. مگر نه این که همه‌ی انحرافات و فجایع تاریخ اسلام، توسط مسلیمن و با استناد به قرآن صورت پذیرفته است. مگر خوارج یا سپاهیان یزید به قرآن استناد نکردند؟!

پس، علت مخالفت با «شورا» نیز مشخص گردید. چرا که موضوع «شورا»ی سقیفه، دخالت در امر مستقیم حق‌تعالی و نقض فرمان رسول و بیعت همگان در انتخاب و انتصاب انسان کامل و امام بود، نه مسائل شخصی یا اجتماعی! مضاف بر این که امر شورا، در امور مربوط به مردم است و خداوند در «امر» خود با کسی مشورت نمی‌نماید، و مشورت خود دال بر نیاز است.

اگر به آیه مبارکه مشورت نیز دقت نمایید، به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «ْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين‏ (آل عمران – 159)» آنان را ببخش و در امورشان با آنان مشورت کن، اما در عین حال (برای امور آنان نیز) تصمیم را خودت و با توکل به خدا بگیر. و در آیات دیگری نیز فرموده که او از شما به شما نزدیک‌تر است – اگر اختلاف کردید به او رجوع کنید و هر چه فرمود بپذیرید.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : دو شنبه 24 آذر 1393
بازدید : 131
نویسنده : hosein

اگر خداند عادل است، پس چرا با اعطای «عصمت» عده‌ای را از گناه دور مصون کرده است و به مابقی این عصمت را نداده است تا مرتکب گناه شوند؟!

 

معنای عدل الهی این نیست که خداوند هر نعمتی به موجودی عطا فرمود، به سایر مخلوقات هم همان را عطا فرماید، که چنین رفتاری خود با علم و حکمت و نظام خلقت منافات دارد!
رایچ‌ترین مفهوم عدل «وَضْعُ کلِّ شَيْءٍ في مَوْضِعِهِ» - یعنی «قرار دادن هر چیزی در جای خودش» می‌باشد.
خداوند متعال هر مخلوقی را بر اساس حکمتی خلق نموده و در جایگاه خودش قرار داده است و ملزومات لازم جهت انجام وظایف محوله را به آن مخلوق عطا نموده است.
عصمت، نشأت گرفته از علم است. علمی که خداوند متعال به وسیله وحی و القاء به معصومین عطا نموده است و همین دو منبع علم، یعنی «وحی» و «القاء یا الهام» را در اختیار دیگران نیز قرار داده است. منتهیٰ علم هر کس به میزان ظرفیت اوست که ظرفیت او نیز بر اساس حکمت خلقت و جایگاهش در نظر گرفته شده است.
لازم است که رسول خدا (ص) و ائمه‌ی اطهار (ع) که مسئولیت دعوت و رهبری مردم به سوی هدایت را بر عهده‌ دارند، به همه‌ی علوم واقف باشند، اما لازم نیست که همه‌ی مردم، به همه‌ی علوم واقف باشند. چنان چه شما مباحث علمی کلاس اول راهنمایی را به کودک دبستانی کلاس اول آموزش نمی‌دهید، چرا که نه جایگاه و ظرفیتش را در این اندازه می‌دانید و نه برای او و وظیفه‌ی که جهت کسب علم بر عهده دارد چنین آموزشی را لازم می‌دانید، آیا این کار حکیمانه‌ی شما ظلم است یا عین عدالت است؟
یا به عنوان مثال: اگر در یک دانشگاه پزشکی و جراحی را به یک مکانیک و مکانیکی را به یک دانشجوی هنر و یا نقاشی را به یک دامپزشک تعلیم نمی‌دهند، ظلم است؟ یا عین حکمت و عدالت است؟
انبیای الهی و سایر معصومین (ع) جایگاه و مسئولیت‌هایی دارند که مخصوص آنهاست. لذا ملزومات وابزار لازم برای انجام آن مسئولیت‌ها – که یکی از آن ملزومات عصمت و ظرفیت آن است - به آنها عطا شده است. اما سایر انسان‌ها در چنین جایگاهی قرار نگرفته‌اند و چنین مسئولیت‌ها و تکالیف سنگینی که لازمه‌اش برخورداری از عصمت (علم جامع) باشد نیز بر عهده ندارند.
پس، مشاهده می‌فرمایید که خداوند حکیم، عادل است و هیچ ظلمی (نقطه‌ی مقابل عدل) در خلقت صورت نپذیرفته است.
در خاتمه، توجه شما به این نکته‌ی مهم لازم است که نه «عصمت» «اختیار» انجام گناه را از انسان (معصومین) سلب می‌کند و نه عدم عصمت انسان را «مجبور» به ارتکاب گناه می‌نماید. بلکه انسان‌ها همگی در دوری یا ارتکاب گناه مختار هستند و بر هیچ کس هم بیش از امکان و توانی که به او داده شده چیزی تکلیف نشده است و هیچ کس هم بابت آن چه بر عهده ندارد مؤاخذه نمی‌گردد.

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : دو شنبه 24 آذر 1393
بازدید : 108
نویسنده : hosein

آیا پس از وقوع قیامت، امکان خلق موجوداتی برتر از انسان از جانب خداوند متعال هست؟ اگر هست؛ آیا امامان و کتاب آنها همین امامان و همین قرآن است؟ یا بهتر از اینها خواهند آمد؟

 

باید توجه داشت که منظور از "بزرگ‌تر از انسان" چیست؟ قطعاً منظور قد و قامت و ... نمی‌باشد، چون انسان در میان سایر جانداران روی زمین نیز زیاد هم بزرگ نیست؛ پس منظور مقام و مرتبه‌ی وجودی، یعنی برخورداری از "رشد و کمال" می‌باشد که در تقرب به "هستی و کمال محض" تحقق و تجلی می‌یابد.

الف – رشد و کمال (مرتبه وجودی)، شدت و ضعف مرتبه دارد. هر کسی در رتبه و جایگاهی قرار دارد. از این رو در همین دنیا نیز موجودات بزرگ‌تر و کوچک‌تر از "انسان" وجود دارند، منتهی باید دید که کدام موجود و نسبت به کدام انسان؟ چنان چه حتی مرتبه‌ی انسان‌ها نیز با یک دیگر متفاوت است. مقام وجودی و مرتبه کمالی مؤمن [اگر مؤمن باشد]، به مراتب بالاتر از سایر انسان‌هاست، چون به کمال محض مقرب‌تر است و البته ایمان هم شدت و ضعف مرتبه دارد.

«وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (آل‌عمراه، 139)

ترجمه: و اگر مؤمنيد سستى مكنيد و غمگين مشويد كه شما برتريد.

ب – به عنوان مثال، در همین دنیا، نه تنها ملائک و به ویژه مقرب‌ترین‌های آنها و صاحبان خرد و ایمان کامل‌تر ، از مرتبه وجودی بالاتری نسبت به بسیاری از انسان‌ها برخوردار هستند، بلکه گاه مقام و مرتبه وجودی برخی از حیوانات نیز نسبت به برخی از انسان‌ها بالاتر است، چنان چه راجع به برخی از انسان‌ها با مشخصات ذیل فرمود: از حیوان پست‌ترند:

«‌وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌» (الأعراف، 179)

ترجمه: و حقّا كه ما بسيارى از جن و انس را (گويى) براى دوزخ آفريده‏ايم، زيرا كه دل‏ها دارند ولى (حقايق را) بدان نمى‏فهمند، و چشم‏ها دارند ولى بدان (به عبرت) نمى‏نگرند و گوش‏ها دارند ولى بدان (معارف حقّه را) نمى‏شنوند آنها مانند چهارپايانند بلكه گمراه‏ترند (زيرا با داشتن استعداد رشد و تكامل، به راه باطل مى‏روند) و آنها همان غافلانند.

آنجا نیز به همین تناسب، بزرگ‌تر و کوچک‌تر، یا بالاتر و پایین‌تر وجود دارد؛ سلسله مراتب از «اعلی علیین» است تا «اسفل السافلین»؛ منتهی بزرگ‌تر یا والامقام‌تر و یا به تعبیری کامل‌تر و مقرب‌تر از "انسان کامل"، وجود ندارد.

بهشت و انسان:

بهشت نیز مراتب دارد. در مرتبه پایین، جایگاه مؤمنین است با نعمات آن و در مرتبه‌ی بالاتر خودِ انسان بهشت است. «فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ/الواقعه، 89» وجود خودِ مقربین است. چنان چه از پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله در مورد بهشت پرسیدند، فرمود: "انا الجنّة – من بهشتم".

از این رو، مقام انسان و استعداد رشد او، حد یَقِف، یا سقف محدودی ندارد که فرض "بزرگتر از آن"، در مورد او جایز و متصور باشد.

همه مخلوقات ظهور اسمای حق تعالی هستند و معصومین علیهم‌السلام، مظهر اتمّ اسمای الهی هستند. یعنی تمامیت کمال مخلوق در آنها متجلی و محقق بوده و خواهد بود.

اسلام و قرآن در بهشت:

دقت داشته باشیم که آخرت (اعم از جهنم یا بهشت)، دار تکلیف نیست که معنا و نقش نبوت، ولایت، امامت، قرآن و اسلام در آن، مثل دنیا باشد.

"دین" دو بخش اعتقادی و عملی دارد، به تعبیری به دو بخش اصول و فروع تقسیم می‌شود. در بُعد اعتقادی آن، که در آخرت پرده‌ها کنار رفته و همه (از مؤمن و کافر) حقایق را می‌بینند و اصلاً امکان و اختیاری برای کفر و شرک و نفاق و معصیت ندارند – در بُعد عملی نیز آخرت دار عمل نیست، بلکه دار مکافات (نتیجه عمل) است. در آخرت که نماز، روزه، زکات، خمس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر نیست، که نیازمند دین به عنوان شریعت باشد.

اما آخرت، دار "معرفت = شناخت" هست، دار محبت و بهجت هست، و برای صیرورت کمالی انسان نیز حدی نیست، چرا که معرفت و محبت، نسبت به الله جلّ جلاله می‌باشد و آن نیز پایانی ندارد.

پس در آنجا نبی‌اکرم و اهل عصمت و سایر انبیای الهی علیهم السلام، در آن مقام عظمت خود، همچون دنیا، باب معرفة الله هستند، آینه‌ی تجلی اسما و صفات باریتعالی هستند، اما بحث صدور احکام (شریعت) و ضرورت اطاعت و عمل، برای هیچ کس و در هیچ مرتبه‌ای وجود ندارد.

پس اولاً بزرگ‌تر از انسان کامل، اکنون هم وجود ندارد و بعداً نیز خلق نمی‌شود (چون اصلاً معنا ندارد) – ثانیاً آخرت دار عمل نیست – ثالثاً حقیقت اسلام و حقیقت قرآن کریم هست، اهل عصمت علیهم السلام نیز هستند و معرفت انسان را بالاتر و بالاتر می‌برند و حد پایانی ندارد، چون خدا محدود نیست.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : شنبه 22 آذر 1393
بازدید : 210
نویسنده : hosein

اگر «معجزه» از دلایل بعثت انبیاست، پس چرا پیامبر اسلام (ص) نیز مانند پیامبران دیگر معجزات نداشت و فقط «کتاب» معجزه‌ی اوست؟

 

در مورد معجزه‌ی قرآن، پیش از این مطالبی بیان گردید که مطالعه‌ی آخرین مطلب درج شده (1) می‌تواند برای آشنایی بیشتر مفید باشد. اما در پاسخ سؤال فوق، نکات ذیل نیز ایفاد می‌گردد:

الف – معجزه یعنی انجام کاری خارق‌العاده، به واسطه‌ی قدرتی که خداوند می‌دهد، برای اثبات نبوت.

اصلاً چنین نیست که پیامبر اسلام (ص) هیچ معجزه‌ای به جز کتاب «قرآن کریم» نداشته باشد. به عنوان مثال از معجزات دیگری که در قرآن کریم ذکر شده است، «معراج» است که بسیار معظم‌تر از طی‌الارض‌های حضرت سلیمان (ع) است. «شق القمر» است که بسیار غیر قابل دسترس‌تر از شکافتن رود نیل به ضربه‌ی عصای حضرت موسی (ع) است. «خبر از غیب» است و آن هم اخباری که بسیار حساس‌تر، نقش‌آفرین‌تر و حتی دورتر از اخبار حضرت موسی (ع) یا عیسی (ع) از انواع یا مقادیر مواد غذایی موجود در انبارهاست. زنده کردن مردگان، شفای بیماران و ... به مانند حضرت عیسی (ع)،که توسط ائمه علیهم‌السلام نیز انجام گرفته و می‌گیرد، چه رسد به خود ایشان. و معجزاتی که مانند سایر انبیای الهی در قرآن ذکر نشده، اما در تاریخ ثبت شده نیز بسیار و مکرر است. اما، معجزه‌ی اصلی پیامبر اکرم (ص) به عنوان دلیلی بر نبوت ایشان «قرآن کریم» است که والاتر از تصرف در مادیات می‌باشد.

ب – معجزه یکی از دلایل نبوت است. لذا باید منطبق به شرایط و نیازهای زمانی و مکانی باشد. پس اگر دینی برای همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها آمد، باید معجزه‌اش نیز همیشگی قابل رؤیت در هر مکانی باشد. معجزاتی چون: کشتی نوح، زنده بیرون آمدن از آتش، شکافتن رود نیل، زنده کردن مرده، شفای بیماران و ... همه فانی بودند و از بین رفتند، چرا که مخاطب آن معجزات نیز به لحاظ زمان و مکان محدود بودند، اما مخاطبین دین جهانی نه به قوم خاصی (مثل بنی‌اسرائیل) محدود هستند و نه به زمان خاصی. لذا اگر معجزه‌ای چون «شق القمر»، به عنوان معجزه‌ی پیامبر اسلام (ص) معرفی می‌گردد، برای مردم امروز و فردا و مردمان چین یا آمریکا، دیگر معجزه نبود و نمی‌شود که پیامبری جهانی بیاید و مکرر دریا بشکافد یا طی‌الارض کند و مرده زنده کند تا مردم باور کرده و ایمان بیاورند. بلکه باید معجزه‌ای ارائه نماید که همیشه مقابل دید همگان باشد و همگان بتوانند معجزه بودن را مورد آزمایش قرار دهند.

ج – بیان شد که معجزه باید منطبق با شرایط و نیازهای زمان مخاطب باشد. در گذشته مردمانی که از خدا دور می‌شدند و بالتبع توجه‌شان به ماده و محسوسات جلب می‌شد، به سوی خرافاتی از جنس عناصر طبیعی (سحر و جادو) می‌رفتند و یا مانند زمان حضرت عیسی (ع) که بیماری زیاد شده بود، پزشکان خود را خدایان می‌نامیدند، اما بشر امروز که از خدا دور می‌شود و بالتبع توجه‌اش به ماده و محسوسات جلب می‌گردد، به سوی خدایانی از جنس «علم» و البته در قالب «تئوری و فرضیه» می‌رود، لذا معجزه‌‌ برای او نیز باید از جنس «علم» باشد و علم نیز قالب «کتاب» قابل ارائه است.

د – هم چنان چه در رشد یک نوزاد و طی دوره‌های نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی و ... مشهود است، بشر هر چه رشد می‌کند، بیشتر از «محسوسات» به سوی «معقولات» می‌رود و رشد جوامع بشری نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشد.

برای بشر امروز، دیگر معجزات انبیای گذشته، معجزه نیست [هر چند نمی‌توانند مانند آن را انجام دهند]، اما معجزه نیست. بشر امروز نیز نمی‌تواند مثل حضرت سلیمان سوار بر ابر یا باد شود و طی‌الارض نماید، اما می‌تواند هواپیما بسازد. بشر امروز نیز نمی‌تواند با یک ضربه عصا دریا یا رودخانه‌ای را به دو نیم سازد، اما هم سدهای قوی می‌سازد و هم تونل‌های چند کیلومتری در زیر آب. و حتی با یک ذره به نام «اتم» می‌تواند بخشی از زندگی روی کره‌ی زمین را به نابودی کشد. لذا حوادث فیزیکی را معجزه نمی‌داند. اما «عقل» و «علم» برای او معجزه است.

ھ – به خاطر همین رشد عقلی بشر است که در گذشته با دیدن یک معجزه‌ی فیزیکی به نبوت یک نبی پی‌برده و ایمان می‌آوردند، اما مردمان امروز با عقل به حقانیت آنها پی‌می‌برند و چون آنها قبول کردند، معجزه‌ی آنان را نیز تصدیق می‌کنند. والا مگر آنان که امروزه به انبیای سلف گرویده‌اند، معجزه‌ای از آنها دیده‌اند؟! بشر امروز چون با عقل به وجود خدا «توحید» پی برد، به دنبال «نبی» می‌گردد و چون با تعقل ادعای نبوت یک نبی را قبول کرد، به معجزه‌ی او توجه می‌کند. اسلام نیز بشر را از محسوسات به «معقولات» و از خرافات به سوی «علم» دعوت می‌کند، پس معجزه‌اش نیز باید از همین سنخ باشد. لذا معجزه‌اش «کتاب» است. البته منظور از کتاب، چند صفحه کاغذی در بین دو جلد نیست، بلکه همان «علم» است که به وسیله‌ی «کلام» تبیین و ابلاغ می‌گردد و قرآن «کلام‌ الله» است.

 

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : شنبه 22 آذر 1393
بازدید : 134
نویسنده : hosein

شیعیان به امامانشان متوسل می‌شوند و این در هیچ کجای قرآن کریم نیامده است، پس بدعت است. پاسخ چیست؟

 

وهابیت نیز در قرآن کریم آمده است و نه در سنت رسول اکرم (ص) و سخنانشان بدان اشاره‌ای شده است، پس کل وهابیت «بدعت در دین» است. این گروه حدود یکصد و پنجاه سال پیش از طرف انگلستان بر مکه و مدینه و حجاز مسلط شدند تا در منطقه اسلام‌زدایی کنند، لذا با مسلمانان اهل سنت فرق دارند و اصلاً مسلمان نیستند که بخواهند راجع به اسلام نظر دهند. اما در پاسخ سؤال یا شبهه، صرف نظر از این که چه کسانی می‌گویند، دقت به نکات ذیل ضروری است:

الف – در این عالم و همه‌ی عوالم، هیچ کسی نمی‌تواند هیچ کاری را بدون «توسل – وسیله جستن» به انجام رساند. چرا که همه مخلوق، فقیر و نیازمند هستند و خداوند متعال است که غنی است و نیازی به وسایل ندارد و وسایل نیز مخلوق او هستند و همه‌ی وسیله جستن‌ها نیز برای تقرب به اوست. لذا خود در قرآن کریم و کلام وحی، به انسانی که مایل است مسیر رشد را طی کند و مقرب درگاه احدیت شود (مؤمن) می‌فرماید:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (المائده - 35)

ترجمه: هان اى كسانى كه در زمره مؤمنين در آمده‏ايد، از خدا پروا داشته باشيد، و در جستجوى وسيله‏اى براى نزديك شدن به ساحتش- كه همان عبوديت و به دنبالش علم و عمل است - برآئيد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار گردید.

ب – پس، برای هر کاری وسیله‌ای لازم است. تحصیل و مطالعه، وسیله‌ی علم آموزی است، لباس وسیله پوشش و حفظ بدن است ... و خلاصه آن که حتی یک لیوان آب را نمی‌توان بدون وسیله نوشید. حال چه شده که گمان می‌کنند، بدون وسیله می‌توانند رشد کرده و به تقرب و لقاء برسند؟! بدیهی است که پیامبر، وحی، کتاب آسمانی، معجزه، اهل بیت، نماز، روزه و ...، همه وسیله‌ای هستند و هدف خداوند متعال است. پس، توحید یعنی توسل به وسیله‌هایی که او معرفی کرده است، نه کنار گذاشتن وسایل. و او رسول اکرم (ص) و نیز کتاب و میزانی که به همراه رسول (ص) نازل نموده است را بهترین وسایل هدایت قرار داده است:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط ...» (الحدید – 25)

ترجمه: اينكه ما رسولان خود را همراه با معجزات روشن گسيل داشتيم، و با ايشان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم را به عدالت خوى دهند (مردم برای قسط قیام کنند) ... .

در ادامه می‌فرماید: آهن را نیز یک وسیله قرار دادیم که منافع بسیاری برای انسان دارد.

رسول اکرم (ص) نیز به هنگام نزدیک شدن زمان رحلت فرمود: از این مجموعه‌ی سه محوری (رسول، کتاب و میزان)، من از میان شما می‌روم و دو محور دیگر را باقی می‌گذارم که کتاب است و اهل بیت (ع) من. پس، انسان مؤمن و عاقل باید به این دو محور متوسل شود تا رشد یافته و به سعادت برسد.

ج – اما وهابی‌ها گویا فقط توسل به قرآن، پیامبر و اهل بیت (ع) را خلاف و بدعت می‌دانند! خودشان که برای رفاه چند روزه‌ی خود، به آمریکا، انگلیس، فرانسه ... و حتی اسرائیل متوسل هستند! آیا این بدعت نیست و بدعت فقط توسل به اهل بیت (ع) است؟!

آیا توسل به سلاح‌های امریکایی، اطلاعات و جاسوس‌های اسرائیلی و آموزش‌های انگلیسی و پول‌های دزدیده شده از بیت‌المال مسلمین، آن هم برای خوشگذرانی بیشتر و سرکوب مخالفین در عربستان و بحرین و افغان و پاکستان و ...، توسل و بدعت نیست؟! آیا توسل به ترور، انفجار، نسل‌کشی و ...، بدعت نیست؟! آیا غصب مکه و مدینه و ملک و مالک خواندن خود بر اسلام و مسلمین بدعت نیست ... و فقط توسل شیعیان به اهل بیت (ع) بدعت است؟!

د – نظرات وهابی‌ها در باره‌ی اسلام، نه تنها با تشیع منافات دارد، بلکه حتی با اعتقادات اهل سنت نیز منافات دارد و فقط موافق اندیشه‌ها و توطئه‌های فراماسون است. و گرنه اهل سنت خود نیز اهل توسل هستند که برای نمونه چند نقل معتبر و مستند ایفاد می‌گردد:

-          قسطلانى در كتاب « المواهب اللدنيه » گفته است

  زائر پيامبر اكرم‌، سزاوار است كه دعا و تضرع و استغاثه و تشفع و توسل بسيار داشته باشد. استغاثه‌، طلب يارى و پناه‌جويى است . فرقى نمى كند كه به لفظ استغاثه باشد، يا توسل ، يا تشفع و توجه‌. توجه هم به معناى آن است كه انسان در پى يك موجه و آبرومند و صاحب جاه و منزلت برود و توسل جويدتا به يك مقام بالاتر از او دسترسى پيدا كند. (نقل از: الغدير، ج 5 ص 144)

اگر کسي بگويد: ای محمد، حاجت مرا روا کن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براي تعجيل و انجام کار باشد هيچ اشکالي ندارد. آيات فراوانی در قرآن هست که ظاهر آنها صدور فعل از بنده خداست. (وفاء الوفا، ج1، ص544)، ( طبقات الشافعيه، ج2، ص233)، (سير اعلام النبلاء، ج12، ص467)

و البته اهل سنت به شفاعت و توسل به کمتر از پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) هم اعتقاد نظری و عملی دارند: 

-          ابن کثير می‌گويد: تشييع کنندگان دستمال و عمامه‌هاي خود را به عنوان تبرک روي جنازه ابن تيميه انداختند... و آب غسل او را به عنوان تبرک نوشيد! (البداية و النهايه، ج14، ص136)

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : شنبه 22 آذر 1393
بازدید : 166
نویسنده : hosein

آیا آیه‌ی دوم سوره فتح که به پیامبر (ص) می‌فرماید: گناهان (ذنوب) قبل و بعد تو را می‌بخشم، دلیل بر این نیست که ایشان نیز گناه داشته‌اند؟

 

قبلاً پاسخ کامل این سؤال درج شده بود که با کلیک روی شماره (1) می‌توانید مطالعه فرمایید. اما در این بخش به صورت خلاصه و اجمال به نکات ذیل اشاره می گردد:

معنای «ذهب» گناه نیست. بلکه به معنای «دنباله و تبعات بد» است. گناه به نافرمانی امر خداوند و معصیت در مقابل او اطلاق می‌گردد، اما «ذنب» به هر عملی که بتواند آثار بدی به دنبال آورد گفته می‌شود. لذا اگر چه هر گناهی چون آثار و عواقب بدی در دنیا و آخرت به دنبال دارد ذنب است، اما هر ذنبی، یعنی هر فعلی که بتواند آثار ناخوشایندی به دنبال داشته باشد،‌ گناه نیست. و بسیار اتفاق می‌افتد که یک عمل درست و خوب نیز آثار و عواقب ناخوشایندی به دنبال داشته باشد. مثل این که مأموری مجرمی را دستگیر می‌کند و یا یک قاضی به عدالت وی را محکوم می‌کند، اما او پس از آزادی به قصد انتقام، نقشه‌ی ترور وی را می‌کشد.

پیامبر اکرم (ص) چه قبل از هجرت و چه پس از آن، کارهای بسیاری داشتند که می‌توانست موجب بغض، کینه‌توزی و انتقام مردم عرب قرار گیرد که از جمله بی‌اعتبار کردن بت و بت‌پرستی، ساقط کردن حکومت کفر و طواغیت، مقاومت کامل در جنگ‌هایی که بر او تحمیل می‌کردند، کوتاه کردن دست صاحبان زر و زور و تزویر از اجحاف به مردم و ...، در ضمن تهمت‌هایی نیز به ایشان می‌زدند که می‌توانست دنباله و عواقب سویی داشته باشد، مثل ساحر، مجنون و ... . به اینها «ذنب» گفته می‌شد.

مغفرت نیز به معنای «پوشاندن» است که به فارسی بخشش معنا شده است. چرا که بخشش نیز همان پوشاندن گناه یا ذنب به معنی فوق است. لذا خداوند متعال فرمود: همه‌ی ذنوب گذشته و آینده‌ی تو را پوشش می‌دهم. یعنی نمی‌گذارم عواقب سوء آن عملکردها [که به حق بوده است] یا آن تهمت‌ها و ...، به تو بچسبد و دامنگیر تو شود.

و حق تعالی برای تحقق این وعده‌ی خود، فتح مکه و امان دادن به مخالفین را که موجب تلطیف قلوب شد، نصیب ایشان نمود. بدیهی است که اگر کسی گناه کند، بخشنده در مقابل جایزه نمی‌دهد. اما خداوند هم فتح مکه را داد و هم در آیه بعد وعده‌ی یک نصرت کامل را بیان نمود.

پس، معنای ذنب، گناه نیست. بلکه هر قول یا عملی است که بتواند عواقب بدی را متوجه گوینده یا فاعل آن نماید. لذا معنای آیه این نیست که پیامبر اکرم (ص) در قبل و بعد گناهانی داشته که خداوند او را بخشیده است، بلکه خداوند متعال آثار و عواقب بدی که می‌توانست به خاطر جنگ‌ها یا افتراها متوجه ایشان شود را با فتح مکه و نصرت‌های بعدی پوشش داد. این اتفاق سبب شد تا مؤمنین قوت قلب و قدرت عمل بیشتری پیدا کنند – کسانی که در شک بودند ایمان آورند – قلب کسانی که کینه و بغضی داشتند نرم شود و مخالفین و معاندین نیز در جنگ روانی، جنگ نرم، جوسازی و ...، خلع سلاح شوند.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)

تعداد صفحات : 6


سلام* خوش آمده اید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیاز من و آدرس niazman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com