عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 119
نویسنده : hosein

آیا قران از فرهنگ عصر و مکان خود تاثیر گرفته است؟ مثلاً اگر جای دیگری نازل می‌شد به جای خرما و شتر چیز دیگری در قرآن می‌آمد؟ لطفاً جواب کلی دهید که بقیه مثال‌ها را هم پوشش دهد؟

 

باید دقت شود که گاهی در طرح یک بحث، با خلط مبحث ظریف و جا به جایی یک واژه که شاید ابتدا زیاد هم مهم به نظر نرسد، یک معنای کاملاً انحرافی و غلط را بیان و القا می‌کنند، که از جمله همین واژه‌ی «تأثیر پذیری» به جای واژه‌های چون «انطباق، هماهنگی و ...» است.

به عنوان مثال: اگر منظور از سؤال این باشد که در هر حال آیات الهی در هر دینی منطبق با زبان پیامبر آن دین و هماهنگ و مفهوم قوم مخاطب و محیط رسالتش (محدود و یا جهانی) نازل می‌گردد، درست است و حرف جدیدی نیست. چنان چه خداوند متعال خود در کلام وحی می‌فرماید:

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ» (ابراهیم -4)

ترجمه: هيچ پيغمبرى را جز به زبان مردمش نفرستاديم، تا (احكام را) براى آنان بيان كند، و خدا هر كه را بخواهد گمراه، و هر كه را بخواهد هدايت مى‏نمايد، و او عزيز و حكيم است‏.

بالاخره پیامبران از آسمان نازل نمی‌شوند و در بین اقوام زندگی کرده و مبعوث می‌گردند و بدیهی است که هر قومی زبانی و فرهنگی دارد که پیامبرش به آن زبان سخن می‌گوید و به آن فرهنگ آشنایی کامل دارد و اولین مخاطبین هر پیامبری نیز قوم خودش هستند و نه اقوام دیگر و سپس به موجب گستره‌ی شعاع مأموریت الهی، اقوام دیگر را شامل و در نهایت دین جهانی می‌گردد.

اما به این معنایی که ذکر شد، «تأثیر پذیری» نمی‌گویند. تأثیر پذیری وقتی صورت می‌پذیرد که کلام یا فعل متأثر از چیزی باشد و کلام وحی فقط متأثر از علم، حکمت و اراده‌ی الهی است، نه متأثر از هیچ چیز دیگری و از جمله فرهنگ یک قوم. که اگر چنین بود آداب و سنن آن قوم مثل بت‌پرستی، دختر کشی، لجن خواری، قمار، پسر خواندگی و ... را رد نمی‌نمود. و معارف و احکامش را نیز منطبق با فرهنگ و نیازهای یک قوم صادر می نمود و نه منطبق بر عقل و فطرت بشر در تمامی اعصار و خود نیز محدوده‌ی رسالت را تعیین می‌نمود. چنان چه به یکی فرمود: تو مخصوص قوم لوط هستی، به دیگری فرمود: مخصوص بنی اسرائیل هستی ... و به آخری فرمود که جهانی و برای همگان در همه‌ی اعصار هستی.

آنها که مدعی می‌شوند قرآن کریم متأثر از فرهنگ قومی محیط بوده است، در اصل می‌خواهند وحی بودن آن را منکر شوند تا بتوانند در نهایت خالق حکیم را انکار کنند. پس برای آنها هیچ پاسخی در این باره مفید و حتی لازم نمی‌باشد، بلکه باید در اصل مبحث توحید بحث شود، که آیا اساساً جهان آفریدگار حی، علیم، حکیم و قادری دارد یا خیر؟ این آفریدگار هدایت هم می‌کند و یا همه را رها کرده است و ...؟

لذا شاهدیم که مطرح کنندگان این گونه شبهات، فقط روی مثال‌ها تکیه می‌کنند، در صورتی که در قرآن کریم مباحث اعتقادی، فلسفی، عرفانی، حقوقی، اجتماعی، سیاسی و ... بسیاری مطرح شده است و در برخی از مسائل نیز مثال آورده شده است و مثال نیز فقط مختص به «شتر» نبوده که بگوییم عربی است. هر چند که شتر نیز مختص سرزمین‌های عربی نیست و همگان آن را می‌شناسند. بلکه از عنکبوت، مورچه، مگس، زنبور، الاغ، گاو، پشه، خورشید، نور، ماه و ... نیز مثال آورده شده است که عمومیت دارد و تعداد این مثال‌ها و جامعیت آنها نیز بسیار بیشتر از مثال به «شتر» است. بله، البته که قرآن مثالی از یک حیوان که فقط عده‌ای خاص آن را دیده باشند (مثل ماهی سفید که مخصوص دریای خزر است یا کوسه‌ی دریای مدیترانه یا خرس قطبی) نمی‌آورد و حتی چنان چه بیان شد حتی مثال از «شتر» در آن برای همگان آشنا است. آیا کشورهای آسیایی فاقد شتر هستند یا آمریکایی یا اروپایی یا خاور دور مثل چین؟! حالا یک جا کمتر است و یک جا بیشتر. ولی کدام ملتی در جهان وجود داشته یا دارد که به هیچ وجه از پوست، گوشت، شیر و پی شتر استفاده نکرده باشد؟!

اما آنان که اینگونه‌ بهانه را مطرح می‌کنند، در میان همه‌ی مثال‌های قرآنی فقط «شتر» را انتخاب می‌کنند که بگویند: قرآن عربی است و نتیجه بگیرند که یا اصلاً از طرف خداوند نیست و یا دست کم فقط مخصوص به محیط‌های عربی و اعراب است. در صورتی که نه شتر مختص به اعراب است، و نه مثال‌های قرآنی محدود به شتر است و نه «مثل به شتر» دلیل بر وحی بودن یا نبودن، یا منطقه‌ای یا جهانی بودن اسلام می‌باشد.

البته چنان چه بیان شد، مثال‌های دیگری نیز در قرآن کریم وجود دارد که به مراتب بیشتر است. اگر اینان فقط به مثال بسنده می‌کنند و هیچ مطلب و مفهوم دیگری را نمی‌فهمند، چرا مثال‌های دیگر را بیان نمی‌کنند. به مثال به دو نمونه‌ی ذیل دقت شود:

«مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» (العنکبوت - 41)

ترجمه: مثل كسانى كه به جاى خدا اوليايى ديگر اتخاذ مى‏كنند مثل عنكبوت است و خانه ساختنش و به درستى سست‏ترين خانه‏ها خانه عنكبوت است اگر بدانند.

«مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» (الجمعة - 5)

ترجمه: وصف حال آنان كه تحمل (علم) تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حمارى (الاغی) ماند كه بار كتاب‌ها بر پشت كشد (و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد) آرى قومى كه مثل حالشان اين است كه آيات خدا را تكذيب كردند بسيار مردم بدى هستند و خدا هرگز ستمكاران را (به راه سعادت) رهبرى نخواهد كرد.

در هر حال خداوند از هر چه که بخواهد مثل می‌زند و در مثل زدن نیز هیچ ابایی ندارد و هر کس که عنادی نداشته باشد با مثلی روشن‌تر و آگاه‌تر می‌شود و آنان که عناد دارند، حتی بحث‌های عقلی نیز در آنان کارساز نیست، چه رسد به مثل‌ها:

«إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‏ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» (البقره - 26)

ترجمه: خدا از اين كه به پشه و يا كوچك‌تر از آن مثل بزند شرم نمى‏كند مؤمنان چون آن را بشنوند مي‌دانند كه درست است و از ناحيه پروردگارشان است، ولى كافران گويند خدا از اين مثل چه منظور داشت بسيارى را با آن هدايت و بسيارى را به وسيله آن گمراه مى‏كند ولى جز گروه بدكاران كسى را بدان گمراه نمى‏كند.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 101
نویسنده : hosein

دلایل اعجاز قرآن کریم چیست؟

 

دلایل اعجاز قرآن یکی، دو تا و محدود نیست که بتوان به راحتی و در چند سطر پاسخ داد. لذا به اختصار به نکات ذیل اشاره می‌گردد:

اعجاز، یا معجزه، امری است که به علم و قدرت الهی توسط برگزیده‌ی او انجام می‌شود و دیگران از انجام مانند آن عاجز و ناتوان هستند. لذا از دلایل اثبات نبوت قلمداد می‌گردد.

خداوند متعال معجزات بسیاری را به دست انبیاء و اولیای خود به ظهور رسانده است. پیامبر اکرم (ص) نیز معجزات فراوانی داشتند، اما «قرآن کریم» به عنوان معجزه‌ی اصلی او اعلام گردید.

این معجزه با دیگر معجزات مانند: کشتی نوح، انگشتر سلیمان، عصای موسی، زنده کردن مرده به دست عیسی علیهم‌السلام متفاوت است، چرا که همه‌ی آنها از نوع تصرف اعجازگونه در طبیعت می‌باشد، اما «کتاب» از نوع تبیین علمی و حکمی همه‌ی حقایق عالم هستی است. پس تک تک حروف، کلمات و جملات آن معجزه است. چنان چه حضرت امیرالمؤمنین (قرآن ناطق و مجسم) می‌فرمایند:

«خاتم انبیاء (ص) همه‌ی آن چه را که پیامبران گذشته در میان امت‌های خود می‌گذاشتند، در میان شما مسلمانان بر نهاد. رسولان الهی که از مجرای طبیعت رخت بربسته‌اند، هرگز امت خویش را مهمل و بدون گستردن راه روشن پیش پای مردم و بدون علایم محکم و دائم در دیدگاهشان رها نساخته‌اند.

علامت و طریقی واضح که پیامبر اکرم (ص) در دسترس شما گذاشته است، کتاب پروردگار شماست. این پیام آسمانی همه‌ی مصالح و مفاسد حیات دنیوی و اخروی شما را بیان نموده است؛ حلال و حرام، فرایض و شایستگی‌ها، ناسخ و منسوخ، مباحات و واجبات، خاص و عام، داستان‌ها و اصول عبرت‌انگیز و امثال و حکم. مطلق و مقید، محکم و متشابه را توضیح داده است و حقایق ابهام انگیز را تفسیر و مشکلاتش را روشن ساخته است...» (نهج‌البلاغه – خطبه‌ی اول، ترجمه مرحوم علامه، آیت‌الله جعفری).

پس، چنان که بیان شد، همه‌ی این کتاب معجزه است. و مهم‌ترین، روشن‌ترین و قابل اثبات‌ترین دلیل معجزه بودن این کتاب، خودش است. لذا خداوند متعال برای اثبات معجزه بودن کتاب، تحدی کرده و به همه‌ی مردمان در همه‌ی اعصار می‌فرماید: اگر باور ندارید که این کلام خدا و معجزه است، ده سوره یا حتی یک سوره مثل آن بیاورید:

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (هود - 13)

ترجمه: آنها مى‏گويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مى‏گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد و تمام كسانى را كه مى‏توانيد- غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!»

«وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (البقره - 23)

ترجمه: و اگر در باره‌ی آن چه بر بنده خود [پيامبر] نازل كرده‏ايم شك و ترديد داريد، (دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را- غير خدا- براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد.

پس، کتابی که اول و آخر جهان را به درستی و روشنی تبیین نماید و تمامی احکام لازم برای سعادت بشر را بیان نماید، به گونه‌ای که نه تنها برای دانشمندان و خبرگان و حکما قابل غوص در اعماق آن و دستیابی به گوهرهای گرانقدر علم و حکمت باشد، بلکه برای عوام نیز قابل فهم باشد و در طی قرون هیچ عقل و علمی نتواند تکذیبش نماید، بلکه هر نظریه‌ای اگر صحیح بود مسبوق به علم قرآنی باشد و اگر منطبق با قرآن نبود، خلافش به اثبات رسد ... معجزه‌ای بزرگ است.

از دلایل دیگر آن که همه‌ی این علوم توسط پیامبری بیان، تفسیر و تأویل می‌شود که خود «امی» است. دقت نمایید که معنای «امی» بی‌سواد نیست، بلکه «درس ناخوانده» است. یعنی کسی او را تعلیم ننموده است، پس ثابت می‌شود که سخن او، کلام غیب و معجزه است:

«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (الاعراف - 157)

ترجمه: (مؤمنین) همانها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى» پيروى مى‏كنند پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند آنها را به معروف دستور مى‏دهد، و از منكر باز مي‌دارد، اشيای پاكيزه را براى آنها حلال مى‏شمرد، و ناپاكي‌ها را تحريم مى‌كند و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مى‏دارد، پس كسانى كه به او ايمان آوردند، و حمايت و ياريش كردند، و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان رستگارانند.

«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (الاعراف - 158)

ترجمه: بگو: «اى مردم! من فرستاده‌ی خدا به سوى همه شما هستم همان خدايى كه حكومت آسمان‌ها و زمين، از آن اوست، معبودى جز او نيست، زنده مى‏كند و مى‏ميراند، پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده‏اش، آن پيامبر درس نخوانده‏اى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد!»

از دیگر معجزات آن است که همه‌ی کتب آسمانی در طول زمان و توسط مستکبران و خناسان دچار تحریف شدند، اما اگر پیامبر اکرم (ص) خاتم انبیای الهی و اسلام آخرین دین و قرآن کتابی برای همه‌ی انسان‌ها در تمامی اعصار است، باید هیچ‌گاه دچار تحریف یا تخریب نشود. خداوند متعال به این امر وعده فرموده و چنین نیز شده است:

«إِنَّا نحَْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحََافِظُونَ» (الحجر - 9)

ترجمه: ما قرآن را نازل كرديم و ما به طور قطع نگهدار آنيم‏.

پس قرآن کریم، ظاهرش و باطنش،فصاحتش، بلاغتش، حکمتش، نورانیتش و سرتاسرش معجزه است. و دیگران اگر چه همه‌ی دانشمندان و امکانات خود را بسیج کنند، از آوردن یک سوره مثل آن عاجز هستند.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 135
نویسنده : hosein

چرا ضمیر نام خداوند متعال (هو) مذکر است؟ خداوند که جنسیت ندارد.

 

برخی از زبان‌ها (مانند: عربی، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی و ...) برای هر اسمی «حرف تعریف». برخی یک حرف تعریف (مانند انگلیسی: The) و برخی دو حرف تعریف (مانند فرانسه: La و Le) و برخی سه حرف تعریف (مانند عربی و آلمانی: Der-Die-Das).

اگر چه به خاطر قواعد دستوری حرف تعریف‌های به مذکر - مؤنث و خنثی تقسیم شده‌اند، اما دلیل ندارد که مسمی (صاحب اسم) حتماً جنسیت داشته باشد. مثلاً حرف تعریف «دختر» در زبان آلمانی (Das Mädchen) خنثی است، در صورتی که او مؤنث بوده و خنثی نمی‌باشد و یا حرف تعریف میز، (Der Tisch)  مذکر می‌باشد، در صورتی که میز جنسیت ندارد. و یا در زبان انگلیسی همه‌ی حرف تعریف‌ها خنثی(The) می‌باشد. در دستور زبان عربی نیز حرف تعریف‌ها بر اساس همین قاعده استوار شده است و نه بر اساس جنسیت.

پس، منظور از این تقسیم‌بندی قواعد دستوری است و نه جنسیت. مثلاً اگر برای فرشته حرف تعریف مؤنث به کار رود، مقصود این نیست که فرشته‌ها (ملائک) مؤنث هستند.

گاهی نیز در زبان‌های متفاوت، اسم‌ها یا مفاهیمی نیز از این حالت برخوردار می‌گردند، در صورتی که منظور جنسیت نمی‌باشد. مثل این که در فارسی به جماعت می‌گوییم «مردم» در حالی که همگان مرد نیستند و یا در برخی از آیات قرآن کریم مراد از واژه «رجال» همان مردم است و نه فقط جنس مذکر از نوع بشر. یا به شجاعت توأم با ایثار «مردانگی» گفته می‌شود – فلانی خیلی مردانگی کرد و از حق خود گذشت -، حال آن که ممکن است منظور از فلانی، یک زن باشد که چنین گذشت شجاعانه‌ای کرده است.

 

 

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 143
نویسنده : hosein

چرا حضرت علی علیه السلام قرآنی را که در زمان خلافت ابوبکر جمع آوری کرده بود و خلیفه‌ نپذیرفت را در زمان خلافت خودشان ارايه ننمود؟

 

برای روشن شدن مطلب دقت به چند نکته ضروری است:

الف – در باره‌ی جمع‌آوری قرآن حرف‌ها، شایعات و گاه اختلاف نظرهای بسیاری وجود داشته و دارد. مثل این که قرآن را اولین بار ابوبکر به سند شهود (نقل قول و دو شاهد بر صحت) جمع‌آوری کرد – قرآن در زمان خلیفه‌ی دوم جمع‌آوری شد – قرآن در زمان خلیفه‌ی سوم جمع‌آوری شد و ...، در صورتی که قرآن کریم در زمان حیات پیامبر اکرم (ص)‌ جمع‌آوری شده بود.

مگر می‌شود پیامبری که به عنوان آخرین انبیای الهی برای همه‌ی جهانیان در تمامی قرون و اعصار آینده ارسال شده است،  برای جمع‌آوری و حفظ قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی تدبیری اتخاذ ننموده باشند؟! در زمان حیات ایشان آیات ابلاغ شده نه تنها توسط حافظین حفظ شده و مرتب در محضر ایشان تلاوت و تصحیح می‌شد، بلکه توسط افراد بسیاری روی پوست یا چوب و ... [البته پراکنده] نوشته می‌شد و مرتب از ابتدا تا به انتها نزد ایشان تلاوت می‌گردید و محکم‌ترین دلیل نقلی بر این معنا، خطبه‌ی غدیر خم می‌باشد که ایشان ضمن آن فرمودند: من از میان شما می‌روم و دو چیز گرانبها باقی می‌گذارم که عبارتند از : قرآن و اهل بیتم (ع).

ب – نکته‌ی دوم قابل توجه آن که دشمنان و اختلاف افکنان چنین القا نموده‌اند که قرآن حضرت علی (ع) با این قرآن حاضری که هم اکنون در اختیار مردم است متفاوت بوده و از همین راه به شیعه اتهام زدند که اعتقاد به تحریف قرآن کریم دارند(؟!) در صورتی که شیعه نیز معتقد است هیچ تحریفی یا حذف و اضافه‌ای در قرآن کریم صورت نپذیرفته است. در روایت ذیل تأمل شود:

«در دوران عثمان، كه میان طرف داران مصاحف صحابه اختلاف شدید رخ داد، طلحه بن عبیداللّه به مولی امیرمؤمنان (ع) عرض كرد: به یاد داری آن روزی را كه مصحف خود را بر مردم عرضه داشتی و نپذیرفتند، چه می شود امروز آن را ارائه دهی تا شاید رفع اختلاف گردد؟

حضرت از جواب دادن سرباز زد طلحه سؤال خود را تكرار كرد حضرت فرمود: «عمداً از جواب خودداری کردم». آن گاه به طلحه گفت: آیا این قرآن كه امروزه در دست مردم است، تمامی آن قرآن است یا آن كه غیر ازقرآن نیز داخل آن شده است؟ طلحه پاسخ داد: البته تمامی آن قرآن است حضرت فرمود: «اكنون كه چنین است، چنان چه به آن اخذ كنید و عمل نمایید، به رستگاری رسیده‌اید» طلحه گفت: اگر چنین است، پس ما را بس است و دیگر چیزی نگفت.

[السقیفه، ص 82]

ج – بلکه قرآنی که حضرت علی (ع) جمع‌آوری نموده بودند، شامل ویژگی‌هایی بود که به اهم آنها اشاره می‌گردد:

ج/1 - نگارش آیات و سور به صورت دقیق بر اساس ترتیب نزول آنها. مثلاً قرار گرفتن آیات مکی قبل از مدنی و ... . بدیهی است که این روش برای تحقیق و شناخت سیر نزول آیات، سیر تشریع احکام و مسائلی چون ناسخ و منسوخ‌ها بسیار مؤثرتر بود.

ج/2 – ثبت آیات بر اساس نوع قرائت وجود مقدس پیامبراکرم (ص) که صحیح‌ترین و اصیل‌ترین قرائت بود. بدین ترتیب اختلاف قرائت‌هایی که موجب اختلاف تفسیرها و بروز سؤالات عدیده می‌گردید از میان می‌رفت.

ج/3 – این مصحف مشتمل بر تنزیل و تاویل بود یعنی موارد نزول و مناسبت‌هایی را كه موجب نزول آیات و سوره‌ها بود، در حاشیه مصحف توضیح می داد این حواشی بهترین وسیله برای فهم معانی قرآن و رفع بسیاری از مبهمات بود و علاوه بر ذكر سبب نزول در حواشی، تاویلاتی نیز وجود داشت. این تاویلات برداشت‌های كلی و جامع از موارد خاص آیات بود كه در فهم آیه ها بسیار مؤثر بود. امیرمؤمنان (ع) خود می فرماید: «و لقد جئتهم بالكتاب مشتملاً علی التنزیل والتاویل»[محمد جواد بلاغی، آلا الرحمان، ج1، ص 257] و نیز می فرماید: «آیه‌ای بر پیامبر(ص) نازل نشد، مگر آن كه بر من خوانده و املا فرمود و من آن را با خط خود نوشتم و نیز تفسیر و تاویل، ناسخ ومنسوخ و محكم و متشابه هر آیه را به من آموخت و مرا دعا فرمود تا خداوند فهم و حفظ به من مرحمت فرماید از آن روز تا كنون هیچ آیه‌ای را فراموش نكرده و هیچ دانش و شناختی را كه به من آموخته و نوشته‌ام، از دست نداده‌ام»[تفسیر برهان، ج1، ص 16، شماره14] بنابر این اگر پس از رحلت پیامبر(ص) از این مصحف كه مشتمل بر نكات و شرح و تفسیر وتبیین آیات بود استفاده می‌شد، امروزه بیش‌ترین مشكلات فهم قرآن مرتفع می گردید.[ برای اطلاع بیش‌تر در زمینه‌ی نظم و ترتیب مصحف علی (ع) رجوع شود به: تاریخ یعقوبی، ج2، ص 113. السقیفه، ص 82] – (تبیان)

د – ممکن است سؤال پیش‌آید که چرا همین مصحف جمع‌آوری شده را در زمان حکومت خود ارائه ندادند؟ باید توجه داشت که صرف به حکومت رسیدن دلیل بر مساعد بودن همه‌ی شرایط برای طرح یا اجرای یک موضوع نمی‌باشد. به ویژه با توجه به این که حکومت آن حضرت پس از گذشت 25 سال که برای رسوخ دادن افکار یا برداشت‌های غلط یا متداول نمودن سنت‌های غلط و افراط‌ها و تفریط‌ها کافی بود، به استقرار رسید و فرصت بسیاری لازم داشت تا اذهان عمومی به نقطه‌ی اول برگردد و پذیرای حقایق اسلام ناب محمدی (ص) باشد و حال آن که حکومت ایشان بیش از 5/4 سال به طول نیانجامید. لذا امکان عدم پذیرش، مقابله، تحریف، نابودی و ...، بسیار زیاد بود.

چطور می‌توان انتظار داشت مردمی که ظرف کمتر از یک ساعت از رحلت پیامبر اکرم (ص)، پیمان خود در غدیر را که بیش از سه ماه از آن نگذشته بود شکستند و علی (ع) را خانه نشین کردند، اکنون پس از گذشت 25 سال قرآن او را بپذیرند؟ چنان چه شاهدیم وقتی ایشان مصحف جمع‌آوری شده را به مسجد آورد و خلیفه نپذیرفت، کسی هم شاکی و معترض نگردید!

مضاف بر این که شخص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، خود اصل، روح و تجسم قرآن کریم است. مگر خودش را قبول داشتند که قرآن جمع‌آوری شده‌اش را قبول کنند؟! و مگر احترام و حفظ خودش را رعایت کردند که احترام و حفظ قرآن جمع‌آوری شده‌اش را رعایت کنند؟! مگر در همان دوره‌ی کوتاه حکومت ایشان، جنگ جمل، صفین و ... را به نام اسلام و قرآن به راه نیانداختند و مگر قرآن بر سر نیزه نکردند و مگر حتی یاران حضرت امام علی (ع) با دیدن ظاهر و مجلد قرآن بر سر نیزه‌ها بر ایشان نشوریدند و دست از جنگ با معاویه برنداشتند؟ علی (ع) که تحت فشار یارانش قرار گرفته بود به مالک اشتر که به تیر رس خیمه‌ی معاویه رسیده بود، پیغام داد: ای مالک اگر می‌خواهی مرا زنده ببینی عقب نیشینی کن و برگرد! یعنی همان یاران علی (ع) او را به نام قرآن تهدید به قتل کرده بودند! پس، معلوم می‌شود که در دوره‌ی حکومت نیز شرایط مساعدی برای ارایه‌ی آن وجود نداشت.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 132
نویسنده : hosein

به نظر شما اگر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در این عصر به رسالت مبعوث می‌شدند، آیا قرآن نازل شده از جانب خداوند متعال، باز دوباره متنش همین متن بود. (مثل سوره تبت و فیل و آیات یسئلونک و...) و یا متن، توانایی تغییر داشت در حالی که همه‌ی ویژگی‌های قرآن کنونی و اعجازاتی که برایش قائلیم محفوظ باقی بماند؟

 

اگر چه سؤال خوبی است و یک مسلمان، به ویژه دانشجو و دانش‌پژوه، همیشه و در هر عصری باید قرآن را تا تعقل و تفکر تلاوت نماید؛ اما فراموش نکنیم که برخی از اساتید، طی برنامه‌ای هدفمند، مأموریت ایجاد تشکیک و شبهه را به دوش دارند و از هر حیله‌ و ابزاری [از جمله واژه‌ی "علمی"] برای القای شبهات خود سوء استفاده می‌کنند. اکنون این استاد (که إن شاء الله از آنان نباشد و قصدش واقعاً تحقیق و پژوهش باشد)، همان شعارهای دیگران را با ساختار دیگری [که اساساً غلط و انحرافی می‌باشد] مطرح کرده است، سؤال‌هایی چون:

1-      آیا قرآن مال 1400 سال پیش نیست؟

2-     آیا قرآنی که 14 قرن پیش آمده، امروزه کاربردی دارد؟

الف – بدیهی است که این قبیل تشکیک‌ها، مبتنی بر عدم شناخت و باور خداوند متعال و بالبتع اسلام و قرآن کریم می‌باشد. به طور حتم، اگر باوری بود، هیچ کس گمان نمی‌کند که "لابد، خدا نمی‌دانسته چه می‌کند و چه باید بکند، و او اکنون دانسته است"!

خداوند علیم و حکیم است، پس او "اَعلَم" است به این که چه کسانی را در چه اعصاری و برای چه مدت زمان و گستره‌ای به رسالت مبعوث دارد و چه مباحث و مطالبی را به او وحی نماید:

«وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ»

ترجمه: و چون آيتى برايشان بيايد، مى‏گويند: «هرگز ايمان نمى‏آوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نيز] داده شود.» خدا بهتر مى‏داند رسالتش را كجا قرار دهد. به زودى، كسانى را كه مرتكب گناه شدند، به [سزاى‏] آنكه نيرنگ مى‏كردند، در پيشگاه خدا خوارى و شكنجه‏اى سخت خواهد رسيد.

ب – خداوند متعال 124 هزار نبی و رسول فرستاد و این سلسله را به حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله ختم نمود؛

*- پس در مورد او فرمود که خودش رحمتی برای جهانیان است،  است و در مورد نبوتش فرمود که آخرین انبیاست و در مورد رسالتش نیز فرمود که جهانی است و محدود به یک دوره یا گستره‌ی خاص نمی‌باشد (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ / الأنبیاء، 107):

«مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» (الأحزاب، 40)

ترجمه: محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم (ختم کننده) پيامبران است. و خدا همواره بر هر چيزى داناست.

*- به او کتابی (مجموعه‌ای از وحی) را نازل نمود، چنان چه بر پیشینیان زُبُر، صُحُف، تورات و انجیل را نازل نمود. نام این مجموعه را «قرآن – فرقان» گذاشت و فرمود فرقش این کتاب برای همه ادوار و عالمیان است:

«تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا» (الفرقان، 1)

ترجمه: پرخير و پاينده است آن [خدايى‏] كه بر بنده‏ى خود [كتاب‏] جدا كننده‏ى حق و باطل را نازل كرد تا براى جهانيان هشدار دهنده باشد.

سؤال غلط و انحرافی است:

پس به طور کلی سؤال «اگر پیامبر اکرم (ص) امروز مبعوث می‌شد»، یا «اگر قرآن کریم امروز نازل می‌شد»، یک سؤال غلط و انحرافی است، چرا که ایشان برای امروز و فردا مبعوث شده‌اند و قرآن نیز برای امروز و فردا نازل شده است. و اگر قرار بود در زمان دیگری، شخص دیگری یا کتاب دیگری نازل می‌شد، خداوند متعال، علیم و حکیم، آگاه‌تر از همگان بوده و هست.

کتاب آسمانی (قرآن کریم):

*- قرآن کریم مجموعه‌ای از «جهان‌بینی» و نیز «بایدها و نباید»های منطبق با آن جهان‌بینی می‌باشد.

اصول – حال، آیا اگر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، در آن عصر یا این عصر یا اعصار دیگر آمده باشد، در توحید و معاد (مبدأ و مقصد) یا نبوت و ولایت فرقی می‌کند؟ آیا انبیای قبلی با صدها یا هزاران سال فاصله، چیز دیگری گفته بودند (إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ)

فروع – آن چه به تناسب زمان، مکان، گستره و مخاطب تغییر می‌یابد، "شریعت = قوانین" است که به آن "فروع" گفته می‌شود. پس خدایی که نبی خاتم (ص) را فرستاده می‌داند، چه احکامی را وضع نماید که برای همه ادوار و اعصار جاری و ساری باشد.

*- بیان اصول و احکام، و به طور کلی "تعلیم و تربیت در مسیر رشد و کمال"، گاه در قالب استدلال بیان می‌گردد – گاه خبر، گاه حکم، گاه نقل تاریخی (حکایت) برای مطالعه، اندیشه، تجربه، عبرت – گاه مَثَل، گاه پند و موعظه، نصیحت یا بشارت و انذار و ... .

روش تحقیق و نقد:

بدیهی است کسی که طالب رشد و کمال است و در قرآن کریم تحقیق و بررسی می‌کند، هیچ‌گاه فقط یک آیه یا به قول معروف یک پارامتر را به تنهایی، تجزیه شده و منفک از آیات و سوَر دیگر مطالعه نمی‌کند؛ چرا که می‌داند یک مجموعه است.

اگر دقت شود، همیشه سؤال و شبهه در مورد "کلّ قرآن مجید" مطرح می‌شود، اما برای اقامه دلیل و برهان، به یک یا حتی نیم آیه استناد می‌شود؟!

سوره‌های چون تبت، فیل ... یا آیه‌هایی چون "یَسئلونَک":

اگر کسی اهل عِلم، به ویژه در علوم قرآنی باشد [چه مسلمان و چه غیر مسلمان]، هرگز چنین سؤال نمی‌نماید. چرا که حتی اگر یک دور و به صورت سطحی نیز قرآن کریم را تلاوت کرده باشد، خودش پاسخ را می‌یابد.

سوره فیل:

از سوره‌ای موسوم به "تبت" مثال می‌آورند و گمان می‌کنند که چون اسم شخص خاصی چون «ابولهب» در آن آمده است، دیگر برای امروز کاربردی ندارد!

«تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ - بريده باد هر دو دست ابو لهب و مرگ بر او»

آیا "ابولهب" فقط یک شخص بی‌بدیل بود و دیگر مشابه او در هیچ یک از اعصار و جوامع وجود نداشته و ندارد؟ کسانی که چون از دو بازوی مال (قدرت اقتصادی) و طرفدار (جمعیت، اکثریت و ...) دارند، با جهل و ظلم تمام مقابل حق می‌ایستند؟ پس ابولهب بسیار بوده و هست.

«مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ - دارايى او و آنچه اندوخت، به سودش نشد (نمی‌شود)»

این یک تذکار، هشدار و انذار به همگان است. همگان باید بدانند که دارایی‌ها و عملکردهای ناصواب (نقشه، حیله، توطئه، خیانت، جنایت و ظلم)، انسان را از "حق" بی‌نیاز نمی‌کند و بازدارنده و یا سپری برای نتیجه‌ی اعتقادات و عملکرد سوء در دنیا و آخرت نیز نمی‌شود.

سوره الفیل:

از سوره‌ای موسوم به "الفیل" مثال می‌آورند:

«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ ...»

ترجمه: آيا نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد * آيا نيرنگ و نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟

یک گزاره‌ی تاریخی بیان شد، البته نه برای قصه‌گویی از تاریخ گذشتگان، بلکه برای درس، حکمت و عبرت. حال آیا «اصحاب پیل»، در طول تاریخ فقط یک گروه بودند؟ آیا امروز «اصحاب فیل» نداریم؟

بله، ابزار و تجهیزات تغییر می‌کند؛ در جنگ‌ها شمشیر به بمب و فیل به فانتوم یا موشک مبدل می‌گردد، اما "انسان"، همان "انسان" است. به قوای نظامی و مکرهای سیاسی و تبلیغاتی خود تکیه کرده و می‌بالد. زیادتی تسلیحات سبب طغیانش می‌شود، و فراموش می‌کند که به جنگ خدا می‌رود و اگر خدا بخواهد، حتی با یک پشه، او را از پای در می‌آورد.

یسئلونک = سؤال:

برای انسان عاقل، طالب علم؛ و جویای حق، و عاشق رشد (در هر زمینه‌ای) همیشه پرسش (سؤال) مطرح است. خواه سؤال از تاریخ گذشتگان باشد (وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ) - یا در مورد وجود خودش باشد (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ) – یا در مورد عاقب خودش و قیامت باشد (يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ) – یا سؤال در مورد چه باید کردها و چه نباید کردها (شریعت، احکام، فقه، قانون، حقوق) باشد، مثل: (یَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ – از تو می‌پرسند: چه انفاق کنند) – (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ – از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند) – (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى – از تو درباره [حق و حقوق] یتیمان می‌پرسند) – (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ – از تو درباره انفال [غنائم جنگی] می‌پرسیدند) و ... .

حال آیا "سؤال" کردن، به ویژه در باره مسائل مبتلابه همیشگی انسان، اختصاص به مردمان یک عصر دارد؟ اینها سؤالات همیشگی بشر است، به ویژه برای کسی که می‌خواهد در "صراط مستقیم" گام بردارد. منتهی مهم است که سؤال را از که می‌پرسند و پاسخ را از چه کسی انتظار داشته و مطالبه می‌کنند؟!

بدیهی است که "علم" به حقایق عالم هستی (جهان‌بینی) و نیز به چه باید کردها و چه نباید کردها (شریعت، قانون، فقه، حقوق ... یا هر چه نامش را بگذارند)، نزد خداوند علیم و حکیم است و هدایت بر عهده‌ی اوست، پس باید از "رسول و وحی‌ای که به او نازل شده" سؤال شود. باید از معادن وحی، مخازن علم الهی، برخورداران از علم لدنی و راسخون فی‌العلم سؤال شود.

نتیجه:

پس ما هیچ موقع به دنبال پاسخی برای سؤال غلط  و انحرافی «اگر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله امروز مبعوث می‌شد ...» نمی‌گردیم، تا خودآگاه یا ناخودآگاه به ذهنمان القا کنند که "نکند مال آن روز بوده است؟!"، بلکه با حتمیت و قاطعیت تمام می‌گوییم: رسول اعظم صلوات الله علیه و آله، برای همه اعصار مبعوث شده و قرآن کریم نیز برای تمامی ادوار و عالمیان نازل شده است.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 184
نویسنده : hosein

سه پدیده، [به عنوان برهان] با وجود خدای عالم، قادر و خیرخواه مطلق، در تضاد است: 1- نرسیدن دین به تعداد زیادی از انسان‌ها. 2- تضادهای اساسی و فیصله ناپذیر بین ادیان. 3- تضادهای اساسی و فیصله ناپذیر بین قرائت‌های مختلف از یک دین.

 

هیچ یک از موارد فوق «برهان» نمی‌باشد. مگر هر نوع ادعایی که اولش کلمه «برهان» را بگویند، «دلیل و برهان» می‌شود.

برهان (یا اقامه دلیل)، یعنی تثبیت علتی برای اثبات پیدایش چیزی یا حالتی (معلول). خواه موضوع مادی باشد، مثل این که بگویند: از علل ریزش باران، تراکم ابرهای بارور است – خواه غیر مادی باشد، مثل این که بگویند: علت معلومات این شخص، کسب علم و مطالعه است.

پس اقامه برهان و دلیل نیز اصولی دارد که باید رعایت شود و از جمله آنها «سنخیت» می‌باشد. مثلاً اگر بگویند: علت وجودی جاذبه‌ی زمین این است که ما گاهی گرسنه می‌شویم، گاه با هم در صلحیم و گاه در نزاع؛ سنخیتی ندارند و این سخن به عنوان یک «برهان» برای اثبات یا نفی جاذبه زمین، مورد بحث و بررسی و نقد قرار نمی‌گیرد.

الف – وقتی سخن از «وجود» پروردگار عالم و یا هر «موجود» دیگری به میان می‌آید، برهانی از سنخ و مرتبط با «وجود» باید اقامه شود. یعنی می‌گویند: «وجود انواعی دارد، یا واجب است یا ممکن و ...» .

وقتی سخن از «گرایشات و رفتارهای» انسان به میان می‌آید نیز علل مربوط به آن می‌تواند به عنوان دلیل و برهان اقامه گردد. مثلاً بگویند: این جامعه فقیر است، چون از شرایط اقلیمی مناسبی برخوردار نیست و یا استعمار و استثمار شده است.

ب – کثرت گرایش مردم به یک دین، اتحادها آنها در یک نگرش یا قرائت، "علت" وجودی برای پروردگار عالم نیست که گفته شود «پروردگار عالم معلول اینهاست، پس اگر این علت نبود، آن معلول نیز نخواهد بود».

ج – خداوند متعال، واجب الوجود، هستی و کمال محض است و اصلاً «معلول» یا «مخلوق» نیست که چیزی یا کسی «علت» وجودی آن باشد.

د – البته که در برهان (لمّی)، از "معلول" می‌شود پی به "علت" برد و تا حدود زیادی او را شناخت، اما باید دقت شود که "اثبات وجود" با اقامه‌ی "علت برای اثبات وجود" بسیار متفاوت است.

به عنوان مثال: اگر شما در یک منطقه‌ای (بزرگ به حد یک قاره، یا کوچک به حد یک باغ یا مزرعه)، درخت و گیاه و سرسبزی ببینید، پی می‌برید که لابد در اینجا «آب» هست؛ اگر خشکی ببینید، پی‌ می‌برید که لابد در اینجا «آب» نیست؛ اما «علت» پیدایش آب که سرسبزی و درخت و گیاه نمی‌باشد.

ﻫ – انسان موجودی چند بُعدی، (عالم پیچیده شده) و دارای قوای بالفعل و بالقوه (استعداد)های بسیار می‌باشد؛ بالتبع مردمان، برخوردار از دانش‌ها و بینش‌ها و گرایشات متفاوت خواهند بود؛ پس می‌توان با دیدن این عظمت و گستردگی و تنوع خلقت، پی به خالق علیم و حکیم برد، اما نمی‌شود برهان آورد که اگر همه عین هم و متحد بودند، خدایی هست و اگر اختلاف و افتراق و تفاوت داشتند، خدایی وجود ندارد؟

آیا اگر سه یا چهار خواهر و برادر تنی، دارای گرایشات و رفتارهای متفاوت و حتی متضاد با هم بودند، می‌شود آن را به عنوان "برهان" اقامه کرد و حکم داد: «پس موجودی به نام "پدر" وجود ندارد؟!»

و – کسی که خدا را نمی‌شناسد و در حال حاضر منکر «وجود» است و می‌خواهد تحقیق کند که آیا عالَم هستی، آفریدگاری علیم و حکیم و قادر دارد یا خیر؟ باید به دنبال "دلایل و براهین" عقلی باشد، نه این که ذوق و سلیقه و علم ناقص خود را ملاک برای "اثبات یا نفی" وجود قرار دهد.

به عنوان مثال: با خود بگوید: به حکم عقل، هیچ پدیده‌ای بدون پدید آورنده به وجود نمی‌آید – هیچ معلولی بدون علت نخواهد بود – هیچ حرکتی بدون محرک نیست – هیچ نظمی بدون ناظم به وجود نمی‌آید و یک دم بی نظمی در نظام خلقت، به مثابه فنا شدن و به عدم رفتن کل این نظام است ...، بعد به اطراف بنگرد، به خود بنگرد، به زمین و آسمان و هر چه در آنهاست بنگرد، ببیند آیا هیچ به خودی خود پیدا شده و وجود یافته‌اند؟ آیا خودش آنها را به وجود آورده است؟ آیا دیگران که از همان مشخصه‌ها و خصوصیات و تعریف مخلوق هستند، آنها را به وجود آورده‌اند؟ یا باید خالقی باشد که او دیگر مخلوق نباشد و بالتبع واجب الوجود و هستی و کمال محض باشد:

«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا يُوقِنُونَ» (الطّور، 35 و 35)

ترجمه: آيا از هيچ خلق شده‏اند؟ يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند؟ * آيا آسمان‌ها و زمين را [آنان‏] خلق كرده‏اند؟ [نه،] بلكه يقين ندارند.

بعد ببیند آیا یک پیوستگی و نظم علیمانه و حکیمانه و قادرانه بر کارگاه هستی حاکم شده است یا خیر؟ به عقل، چشم، بصیرت و دانش خود اصرار کند که حتماً یک خلاء در نظام آفرینش بیابد:

«الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ» (المُلک، 4)

ترجمه: همان كه هفت آسمان را طبقه‏هايى (روى هم) آفريد، هرگز در آفرينش خداى رحمان (از نظر زيبايى، استوارى و اتقان صنع) تفاوت و ناهمگونى نمى‏بينى، پس بار ديگر بنگر آيا (در خلق اشيا) هيچ خلل و شكاف (و خلاف حكمت) مى‏بينى * سپس بار ديگر (به جهان هستى) نگاه كن كه چشم (عقل و دلت) خوار و وامانده (از درك نقص و خللى در خلقت) به سوى تو بازمى‏گردد.

ز - عقل سلیم و علم، وقتی تفاوت‌ها، گوناگونی‌ها، تضادها و تنوع در خلقت را می‌بیند، به دنبال «حکمت»های آن می‌رود، نه این که بگوید: چون تفاوت و تضاد هست، پس خدا نیست! و هم چنین هنگامی که با فهم‌ها، گرایشات و رفتارهای متفاوت یا حتی متضاد در بشر مواجه می‌شود، می‌تواند به دنبال "علل" آن باشد؛ نه این که حکم دهد چون مردم ادیان و یا قرائت‌های گوناگون دارند، پس خدا وجود ندارد. ‌این (پس)ها، هیچ ربطی به آن (چون)ها ندارد.

نکته:

1-      کثرت و قلت، حتی دلیل بر «حق و باطل» هم نیست، چه رسد به این که دلیل بر «وجود» باشد. آیا می‌توان گفت: «چون» کثرت پزشک نسبت به انبوه جمیعت کمتر است، مدعی شد «پس» پزشکی و پزشک وجود خارجی ندارند – و یا «چون» نسبت عالِم به جاهل خیلی کم است، «پس» علم، عالم و معلوم وجود ندارند؟ یا می‌توان مدعی شد، «پس» حق با جهل است و نه با عقل و علم؟! پس، چطور به اثبات وجود خدا که می‌رسد، کثرت و قلت را به عنوان دلیلی در نفی وجود می‌آورند(؟!) 

2-     حتی اگر کسی بخواهد "کثرت" را دلیل بر «وجود» بگیرد، باید در نظر بگیرد که زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، تحت امر و ربوبیت دیگری است، حتی تک تک سلول‌های هر کافری نیز چنین است؛ پس این کثرت عبّاد، با قلّت معدودی کافر و مشرکی که حتی مالک وجود خویش و نفع و ضرر خودشان هم نیستند، قابل قیاس نمی‌باشد.

«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا» (الفرقان، 3)

ترجمه: و به جاى او خدايانى براى خود گرفته‏اند كه چيزى را خلق نمى‏كنند و خود خلق شده‏اند و براى خود نه زيانى را در اختيار دارند و نه سودى را، و نه مرگى را در اختيار دارند و نه حياتى و نه رستاخيزى (پس از مرگ) را.

3-     برخی گمان (یا القاء) می‌کنند که قدرت خدا (قادر مطلق) یعنی "سلطه‌ی جبر" بر همه چیز؛ و چون اختیار اندکی نیز به آنان داده شده، آن اختیار و چگونگی استفاده از آن را دلیل و برهانی بر ردّ و تکذیب خدا قلمداد می‌کنند.

بدیهی است که حتی اگر قائل به "جبر محض" باشند نیز باید به وجود خالق و خداوند "جبار" اذعان کنند و اگر قایل به "اختیار محض" هستند، باید ببینند که اولاً این اختیار محدود را از کجا آورده‌اند؟ چه کسی به آنها "اختیار" داده و چرا به بقیه نداده؟ و ثانیاً مگر چقدر "اختیار" دارند؟ آیا جز این است که انسان حتی "اختیارِ" اختیار خودش را به صورت مطلق ندارد و اگر داشت اختیار می‌کرد که هرگز نمیرد؟!

انسان، اختیار اندکی در انتخاب دارد و در «آثار و نتایج» انتخابش نیز "مجبور" است. به عنوان مثال: انسان تا حدودی اختیار دارد که آب بنوشد یا ننوشد، اما اگر بنوشد، آثار خودش را دارد و اگر ننوشد نیز آثار خودش را دارد و هیچ کس نمی‌تواند بگوید: من با اختیار خودم آب می‌نوشم، و با اختیار خود کاری می‌کنم که اگر آب نوشیدم، علم یا ثروتم فراوان شود.

پس، آن چه در اختلاف مردمان، به ویژه در دانش، بینش و گرایش مطرح کردند، هیچ ربطی به مقوله «وجود» یا «عدم» پروردگار ندارد که به عنوان "دلیل و برهان" اقامه کنند، و مترصد "دلیل و برهان" در نقد آن باشند.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)

تعداد صفحات : 6


سلام* خوش آمده اید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیاز من و آدرس niazman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com