عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 124
نویسنده : hosein

در کتاب الکترونیکی که در نفی قرآن منتشر شده است بیان شده که طبق آیات قرآن حج مناسک یک امت خاص است، پس مخصوص اعراب است و نه همه و اهل سنت نیز به جز ایام حج به مکه نمی‌روند و این حج ما برای خدا هیچ منفعتی ندارد.

 

 نویسنده در ابتدای کتاب مدعی شده است که سال‌ها مسلمان و شیعه‌ی بسیار عالمی بوده است! چنان چه همه‌ی کتب و رساله‌ها را نیز مطالعه نموده! اما معلوم است که از ابتدایی‌ترین علوم (به ویژه علوم قرآنی) بی‌بهره است و فقط با بغض، عناد و لجاجی که دارد، مأمور شده تا ضد تبلیغی به راه بیاندازد. نویسنده به دو آیه‌ی ذیل استناد نموده است که حج فقط مخصوص اعراب می‌باشد:

«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ» (الحج - 34)

ترجمه: براى هر امتى عبادتى داديم تا نام خدا را بر حيوانات بسته زبان كه روزيشان كرده است ياد كنند، پس معبود شما خداى يگانه است، مطيع او شويد و فروتنان را بشارت ده.

«لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقيم‏» (الحج – 67)

ترجمه: براى هر امتى طريقى براى قربان كردن مقرر كرديم كه هر يك پيرو طريق خويش است در اين كار با تو مجادله نكنند و تو به سوى پروردگارت دعوت كن كه تو بر [صراط مستقیم] هدایت قرار گرفته‌ای‏.

نویسنده نه تنها هنوز فرق موضوع اطلاق واژه‌ی «امت» را نمی‌داند و نمی‌فهمد که به همه ی مسلمان و یا پیروان حضرت محمد (ص) امت اطلاق می‌شود، مانند امت عیسی مسیح یا موسی (ع) که به همه‌ی مسیحیان یا کلیمیان اطلاق می‌گردد و نه فقط قوم بنی‌اسرائیل و ضمناً گمان می‌کند که هر کجا واژه «مناسک» آمد حتماً مربوط به حج است(؟!)، بلکه معلوم نیست از کجای این دو آیه استنباط کرده که «حج مخصوص اعراب است و نه دیگران»! و نیز معلوم نیست که چرا دست کم آیات صریح قرآن کریم راجع به «حج» را مطالعه ننموده است و برای ادعای خود به آیات مربوط به ذبح و یا قربانی اشاره می‌کند؟!

به عنوان مثال: خداوند کریم می‌فرماید: حج اجازه و فرصتی است از جانب پروردگار و رسول او به همه‌ی انسان‌ها (نه تنها مسلمانان) که در یک جا جمع شوند و بیزاری و برائت خدا، پیامبر و خودشان از مشرکین را اعلام نمایند:

‏«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَري‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليمٍ» (التوبه - 3)

ترجمه: (و اين آيات) اعلامى است از خدا و پيغمبرش به مردم (نه فقط اعراب) در روز حج اكبر كه خداوند و رسولش بيزار است از مشركين، حال اگر توبه كرديد كه توبه برايتان بهتر است، و اما اگر سر پيچيديد، پس بدانيد كه شما ناتوان كننده خدا نيستيد، و تو (اى محمد) كسانى را كه كفر ورزند به عذاب دردناكى بشارت ده‏.

نویسنده با جهالت تمام تصریح کرده که این حجی که مردم به جای می‌آورند به نفع الله نیست، بلکه به نفع اعراب است! و این قدر نمی‌داند که خداوند غنی است و نیازی ندارد که به دنبال منعفتی باشد و اساساً خدای نیازمند و جستجوگر برای منفعت، خدا نیست. چرا که منفعت یعنی جبران نقص و رسیدن به کمال.

کافی بود نویسنده، اگر حوصله و توان قرائت همه‌ی قرآن کریم را ندارد، دست کم برای رد کردن هم که شده، سوره‌ی حج را یک بار می‌خواند تا متوجه شود، اولاً حج برای همگان وضع شده است و ثانیاً خداوند نیازی به هیچ یک از عبادات ما ندارد، بلکه دستوراتی که داده برای منفعت و کمال خود ما می‌باشد.

«وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِابْرَاهِيمَ مَكاَنَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بىِ شَيًْا وَ طَهِّرْ بَيْتىِ‏َ لِلطَّائفِينَ وَ الْقَائمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ - وَ أَذِّن فىِ النَّاسِ بِالحَْجّ‏ِ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَ عَلىَ‏ كُلّ‏ِ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كلُ‏ِّ فَجّ‏ٍ عَمِيقٍ - لِّيَشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ فىِ أَيَّامٍ مَّعْلُومَتٍ عَلىَ‏ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَمِ فَكلُُواْ مِنهَْا وَ أَطْعِمُواْ الْبَائسَ الْفَقِيرَ». (الحج 26-28)

ترجمه: و چون ابراهيم را در مکان بیت قرار دادیم‌ (در آن روز بیت تخریب شده بود و فقط مکانش نزد خداوند معین بود) و [و مقرر داشتيم] چيزى را با من شريك نپندارد و خانه‏ام را براى طواف كنندگان و مقيمان و سجده‏گزاران (همه‌ی مؤمنین و نه فقط اعراب) پاكيزه دارد - و به او گفتيم مردم (نه فقط اعراب) را نداى حج ده تا پياده سوى تو آيند و سوار بر مركب‏هاى لاغر شده از دورى راه از دره‏هاى عميق بيايند - تا شاهد منافع خويشتن باشند و نام خدا را در ايامى معين ياد كنند كه ما شما را از حيوانات روزى داديم، از آن بخوريد و به درمانده فقير نيز بخورانيد.

در آیه‌ی ذیل نیز خداوند تأکید می‌نماید که حج برای همه‌ی انسان‌ها وضع شده است و خداوند نیز نه تنها از انسان و اعمال عبادی او، بلکه غنی از عالمیان بی‌نیاز است و احکام او به نفع مخلوق است و نه خالق.

«فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ» (آل عمران -97)

ترجمه: در آن خانه آياتى روشن و مقام ابراهيم هست و هر كس داخل آن شود، ايمن است و بر هر انسانی كه مستطيع باشد، زيارت آن خانه واجب است. و هر كس به اين حكم خدا كفر بورزد، خدا از همه عالم بى‏نياز است.‏

در آیه‌ی ذیل یک بار دیگر خداوند متعال تأکید می‌نماید که کعبه را برای همه «للناس» وضع کرده است و البته دستور می‌دهد که باید از بت‌ها، کفار، مشرکین و ... پاک شود، تا اولاً مؤمنین از گزند آنها در امان باشند و بتوانند در یک جا دور هم جمع شوند و ثانیاً مکان مطهر، برای دعا، عبادت، طواف و اعتکاف از کثافات بت‌پرستی، کفر، شرک، معصیت و ... پاک شده باشد:

«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (البقره - 125)

ترجمه: و چون خانه كعبه را مرجع امور دينى مردم (نه فقط اعراب) و محل امن قرار داديم (و گفتيم) از مقام ابراهيم جايى براى دعا بگيريد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه را براى طواف كنندگان و آنها كه معتكف مي‌شوند و نمازگزاران كه ركوع و سجود مي‌كنند (هر مؤمنی و نه فقط اعراب) پاك كنيد.

در آیه ذیل نیز خداوند تأکید دارد که کعبه و بیت‌الله الحرام را برای قیام همه مردم بر علیه کفر و شرک قرار داده است که فواید این قیام نیز متوجه خودشان خواهد بود.

«جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ...» (المائده - 97)

ترجمه: خداوند مكه را بيت الحرام و مايه‌ی قیام و قوام مردم قرار داده است ... .

در باره‌ی عزیمت به خانه‌ی خدا در غیر ایام حج نیز نویسنده نمی‌داند که «حج» و «عمره» دو مناسک جدا از هم هستند که حج یک بار در عمر بر مستطیع واجب است و عمره مستحب است و حج ایام معلوم و معینی دارد، اما عمره زیارت است و انجام آن در هر زمانی ممکن است. در آیه‌ی ذیل ضمن آن که به هر کدام جداگانه اشاره نموده، تأکید دارد که باید در حج و عمره قصدتان خدا باشد و اعمال را برای رضا خدا انجام دهید تا فایده ببرید و ضمناً تصریح نموده است که حج برای غیر اتباع آن کشور نیز واجب است و در نهایت تأکید دارد تا مبادا این حکم خدا را رد کنید:

«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ» (البقره - 196)

ترجمه: حج و عمره‏اى را كه آغاز كرده‏ايد تمام كنيد حال اگر مانعى شما را از اتمام آن جلوگير شد هر مقدار از قربانى كه برايتان ميسور باشد قربان كنيد و سرهايتان را نتراشيد تا آن كه قربانى به محل خود برسد پس اگر كسى مريض بود و يا از نتراشيدن سر دچار آزارى مى‏شود سر بتراشد و كفاره آن را روزه بگيرد يا صدقه‏اى دهد يا گوسفندى ذبح كند و اگر مانعى از اتمام حج و عمره پيش نيامد پس هر كس كه حج و عمره‏اش تمتع باشد هر قدر از قربانى كه مى‏تواند بدهد و اگر پيدا نمى‏كند و يا تمكن ندارد به جاى آن سه روز در حج و هفت روز در مراجعت كه جمعاً ده روز كامل مى‏شود روزه بدارد، البته اين حج تمتع مخصوص كسانى است كه اهل مكه نباشند و بايد از خدا بترسيد و حكم حج تمتع را انكار مكنيد و بدانيد كه عقاب خداوند شدید است.

و اما در خصوص به عمره نرفتن مسلمانان اهل سنت: اولاً چگونگی عمل آنها ملاک تشخیص و صحت احکام نمی‌باشد و ثانیاً به طور کل به آنها نیز دروغ بسته است. در هر فصلی از ایام سال که به عمره مشرف شوید، شاهد خواهید بود که تعداد شیعیان و از جمله ایرانیان، بسیار کمتر از مسلمانان اهل سنت از اتباع کشورهای گوناگون می‌باشد.

نویسنده و هم فکرانش راجع به پول و ثروت مسلمین و این که در کجا و در چه راهی خرج می‌کنند نیز نباید نگران باشند. در هر حال هر کسی – از مؤمن گرفته تا کافر و منافق – جان و مال خود را راه نزدیکی (قرب) به معبود و محبوب خود هزینه می‌کند. چنان چه نویسنده زمان، عمر، مال، دنیا و آخرتش را برای جلب رضایت و نزدیکی به معبودش هزینه کرده است.

ملاحظه: یکی از عباداتی که در هر عصری بیش از سایر عبادات موجب خسران و تبعاً ناخوشنودی کفار و مشرکین قرار می‌گیرد، مناسک حج است. چرا که بزرگ‌ترین سازمان ملل مسلمان، کنگره‌ی جهانی، سمینار توحیدی و محل اتحاد مسلمانان توانمند است.

در این مراسم، مسلمانانی که از بضاعت و توان مالی برخوردار هستند، با کنار گذاشتن مرزهای رنگ، زبان، جغرافیا،‌ ثروت، پوشش ظاهر و ... از اقصی نقاط عالم به دور هم جمع می‌شوند تا با اتحاد و یک پارچگی برای تجات خود و سایر مسلمانان و همه‌ی انسان‌ها از یوق بندگی کفار و مشرکین چاره‌ای بیاندیشند.

البته اگر چنین نکنند، مشکل از خودشان است و نه از احکام. چنان چه اگر در سازمان ملل برای ملل کاری نکنند، مشکل از خودشان است و نه از سازمان ملل. لذا «حج» بالقوه دارای چنین شرایط، امکانات و توانی (پناسیلی) هست و همین امر، به ویژه پس از انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) که موضوع ضرورت «برائت از مشرکین» طرح شد، سبب گردیده تا سران کفر و شرک، بیش از سایر عبادات مسلمین، از حج بترسند و انواع حیل متوسل شوند تا مانع اجتماع مسلمانان توانمند در این کنگره‌ی عظیم گردند.

« يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ...» (البقره – 217)

ترجمه: از تو از ماه حرام و قتال در آن مى‏پرسند بگو قتال در ماه حرام گناهى بزرگ است ولى جلوگيرى مشركين از راه خدا و كفر به آن و جلوگيريشان از رفتن شما به مسجد الحرام و بيرون كردن مؤمنين را از آنجا نزد خدا گناه بزرگترى است چون فتنه است و فتنه جرمش از قتل بزرگتر است ... .‏

« وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ في‏ خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ» (البقره - 114)

ترجمه: و كيست ستمكارتر از كسى كه مردم را از مساجد خدا و اين كه نام خدا در آنها برده شود جلوگيرى نموده در خرابى آنها كوشش مى‏كنند اينها ديگر نبايد داخل مساجد شوند مگر با ترس. اينها در دنيا خوارى و در آخرت عذابى بزرگ دارند.

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 146
نویسنده : hosein

چرا خداوند که در قرآن کریم انسان را اشرف مخلوقات نامیده، در سوره‌ی غافر فرموده که خلقت زمین‌ و آسمان‌ها بزرگ‌تر از انسان است؟!

 

 «لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (غافر -57)»
 
 ترجمه: بايد بدانند خلقت آسمان‌ها و زمين بزرگتر از خلقت مردم است و ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند.
 
 برای «انسان» در کلام وحی اسامی متفاوتی چون: آدم، بشر، انسان و ... به کار رفته است که هر کدام معنای جداگانه‌ای دارد و به حالت‌ها و ویژگی‌های متفاوتی از بشر اشاره می‌نماید.
 
 اگر چه در قرآن کریم آیه‌ای دال بر این که انسان اشرف مخلوقات است وجود ندارد، اما از فحوای آیات همین معنا بر می‌آید. چرا که بارها فرموده است که زمین و آسمان و هر آن چه در آن است را مسخر انسان نموده است. اما، باید دقت شود که این بزرگی و ویژگی فقط مخصوص «انسان» است و انسان با بشر یا بنی‌آدم فرق دارد.
 
 این موجود که آن را «انسان» می‌نامیم، باید مراحل متفاوتی را طی نماید تا واقعاً انسان شود. او ابتدا نطفه‌ای بیش نیست و مراحل زندگی جمادی را طی می‌کند. پس از این مرحله وارد زندگی «نباتی» می‌شود و اگر از این مرحله هم به سلامت گذشت، زندگی حیوانی را آغاز می‌نماید و پس از گذر از زندگی حیوانی، تازه زندگی «انسانی» و طی مراحل انسان شدن را آغاز می‌نماید. حال اگر این موجود در همان مرحله‌ی جمادی، یا نباتی، یا حیوانی بماند، باز هم به او انسان اطلاق می‌گردد؟ خیر. آیا ما به یک بذر، درخت و یا به یک درخت میوه می‌گوییم؟ خیر.
 
 به همین دلیل است که شاهدیم خالق کریم گاهی انسان را جماد، گاهی گیاه و گاهی حیوان می‌خواند و چون ظرفیت و استعداد انسان شدن در او موجود بوده، ولی به فعلیت نرسانده است، بدتر از جماد و حیوان لقب می‌گیرد. بدیهی است که این الفاظ الهی، ناسزا نمی‌باشد، بلکه بیان مرحله‌ی وجودی اوست. چنان چه در آیات ذیل به هر سه مرحله‌ی «جمادی، نباتی و حیوانی» موجودی که آن را انسان می‌خوانیم، اشاره می‌نماید:
 
 (جماد): ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (البقره -74)
 
 ترجمه: سپس، دلهايتان سخت شد كه چون سنگ يا سخت‏تر بود [چرا[ كه از بعضى سنگ‌ها جوي‌ها بشكافد و بعضى آنها دو پاره شود و آب از آن بيرون آيد و بعضى از آنها از ترس خدا فرود افتد و خدا از آن چه مى‏كنيد غافل نيست‏.
 
 (نبات): وَ مَثَلُ كلَِمَةٍ خَبِيثَهٍ كَشَجَرَهٍ خَبِيثَهٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ(ابراهیم - 26)
 
 و کلمه‌ی خبیث را به درخت ناپاكى شبيه كرد كه از زمين كنده شده و قرار و ثباتى ندارد. (منظور از کلمه در قرآن، واژه لفظی نیست، بلکه به آیات الهی و انسان نیز کلمه اطلاق می‌شود، چنان حضرت آدم و حضرت ابراهیم (ع) را به کلمات امتحان نمود و بعد درجه‌ی آنها رفیع گردانید و در احادیث است که این کلمات اهل عصمت(ع) هستند).
 
 (حیوان): أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (الفرقان - 44)
 
 آيا مى‏پندارى بيشترشان مى‏شنوند يا مى‏فهمند (انسان هستند)؟ (نه) بلكه آنها جز به مانند حيوانات نيستند بلكه روش آنان گمراهانه‏تر (نیز) هست‏.
 
 پس، تا اینجا روشن شد که هر موجود شبیه به انسانی، در پیشگاه خداوند متعال «انسان» نیست، بلکه ممکن است جماد، نبات، حیوان و یا حتی بدتر از آنان باشد. و انسان موجودی است که در سیر تکاملی خود از آن مراحل گذشته باشد. البته منظور این نیست که هر کجا در قرآن کریم از واژه‌ی «انسان» استفاده شد، لابد منظور انسان کامل است! بلکه منظور این است که همگان آن انسانی که اشرف مخلوقات است، نمی‌باشند.
 
 اما در آیه‌ی مبارکه‌ 57 از سوره‌ی غافر، اصلاً به انسان اشاره نشده است، بلکه از واژه‌ی‌ «الناس» به معنای «مردم» استفاده شده و با توضیحات فوق معلوم شد که مردم، همگی انسان نیستند.
 
 اگر به آیات قبل و بعد توجه نمایید، به خوبی منظور و مقصود روشن می‌شود. در آیه‌ی قبل می‌فرماید:
 
 إِنَّ الَّذِينَ يجَُدِلُونَ فىِ ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِْ سُلْطَنٍ أَتَئهُمْ إِن فىِ صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبرٌْ مَّا هُم بِبَلِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(غافر - 56)
 
 ترجمه: همانا كسانى كه بدون هيچ دليلى كه از ناحيه خدا در دست داشته باشند در آيات خدا جدال مى‏كنند هيچ انگيزه‏اى به جز نخوت درونى ندارند و جدالشان به جايى نخواهد رسيد و با جدال به هدف خود نمى‏رسند، پس تو به خدا پناه بر كه شنواى بينا است.
 
 به آدمی وقتی در جهالت خود لجاج می‌کند، نوعی غرور و تکبر دست می‌دهد، به گونه‌ای که خود را از همه، حتی از خدا و رسول او بزرگ‌تر‏ می‌بیند! چنین موجودی را هر چند در لفظ «انسان» می‌نامیم، اما او هنوز در مراحل پایین‌تر مانده است. حال اگر این انسان هنوز جماد یا نبات یا حیوان باشد، معلوم است که همنوعان دیگرش از او بزرگ‌تر هستند و خداوند به او هشدار می‌دهد که اگر به جمادی خود تکبر می‌کنی؟ خلقت کوه‌ها، سیارات و ستاره‌ها و ... از خلقت تو بزرگ‌تر است. اگر به نباتی خود تکبر می‌کنی؟ خلقت انواع گیاهان و قدرت و رموز آنها از تو بیشتر است و اگر به حیوانی خود تکبر می‌کنی؟ به حیوانات دیگر نگاه کن. نه چشم مگس را داری، نه بال پشه را، نه آبشش آبزیان را، نه رادارهای پرندگان و چهارپایان را، نه از قدرت و درندگی دیگر حیوانات برخوردای! پس به چیز تکبر می‌کنی؟! البته این معنا به «انسان» هم خطاب شده است، چرا که ممکن است او را نیز تکبر و نخوت بگیرد و سقوط کند.
 
 در آیه بعد تفاوت‌های اساسی انسان و سایر موجودات را بیان نموده و می‌فرماید:
 
 وَ مَا يَسْتَوِى الْأَعْمَى‏ وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ وَ لَا الْمُسىِ‏ءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ(غافر - 58)
 
 نه کور و بینا (با بصیرت و بی‌بصیرت) یکسانند و نه آنهايى كه ايمان آورده و عمل صالح كردند با بدكاران برابرند، اما چه كم متذكر مى‏شويد!
 
 پس معلوم می‌شود که تمایز «انسان» با سایر موجودات دیگر، بصیرت اوست که موجب ایمان و عمل صالح می‌گردد و این دو دستآورد او را از مراحل متفاوت گذرانده و انسان می‌نماید. اما عده‌ی کمی به این مهم توجه دارند.

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 139
نویسنده : hosein

آیا کم بودن انسان‌های کامل مثل امام (ره)، دلیل بر ضعف دین نیست؟ چنان چه اگر از یک میلیون تولید یک خودروسازی فقط یک خودرو درست کار کند، ایراد به کارخانه وارد است؟

 

فرض بفرمایید از هر یک میلیون خودروی تولیدی یک شرکت خودروسازی، یکی به نحو احسن کار می‌کند. به نظر شما کار این شرکت ایراد ندارد؟ همین سؤال را در دو مورد مرتبط با دین دارم. ۱- اگر از بین میلیاردها انسان تولیدی خداوند کریم و در بستری که قرار گرفته‌اند، تعداد محدودی به کمال می‌رسند، یک جای کار ایراد دارند؟ ۲- نتیجه قوانین عالی اسلام وضعیت فعلی مسلمان‌هاست. تعداد به کمال رسیده‌هایی همچون امام بسیار اندک است. شاید گفته شود که این به خاطر عمل نکردن درست قوانین بوده است. در جواب می‌گویم که لابد قوانین از حد تحمل انسانها فرا‌تر بوده‌اند. ما معتقدیم که قوانین اسلام برای دنیا و آخرت ماست. در مورد آخرت مسلمانان که نمی‌توان به راحتی حرف زد. در مورد دنیا هم که به ظاهر برخی ملل جلوتر از مسلمانها هستند. به حرف گفته می‌شود عمل به قوانین اسلام ساده است، لیکن اگر خوب دقت شود و قرار باشد کسی یک مسلمان واقعی باشد وظایف بسیاری را باید انجام دهد. اگر نیاز بود به دو پرسش به صورت جداگانه جواب دهید. با تشکر از سایت بسیار خوب شما.



پاسخ:

الف - اگر چه گفته‌اند: «در مثال مناقشه‌ای نیست»، اما در هر حال مثال نیز باید با موضوع تناسب داشته باشد و ذهن را به مفهوم مورد نظر نزدیک سازد. لذا اگر مثال خیلی با واقعیت متفاوت باشد، می‌تواند که مانع تقریب ذهن به موضوع و اخذ نتیجه‌ی درست گردد.

گاهی ممکن است کسی خدا یا اسلام را قبول نداشته باشد که در آن صورت با او بحثی راجع به درستی یا راحتی احکام اسلامی نداریم، اما کسی که خدا را قبول دارد و می‌داند که او شریعت را او وضع نموده است، نباید چنین مثالی بیاورد. چرا که او می‌داند که کارخانه‌ی خودرو یا هر محصول دیگری را انسان با عقل، علم، همت، اراده و اشرافیت محدود خود به عالم مادی محدود درست کرده است، لذا ممکن است نواقص بسیاری داشته باشد، اما دین را خداوند فرستاده است و لابد هیچ ضعف، کاستی و نقصی در آن نیست و از جمله ضعف‌ها همین خارج از طاقت و امکان بودن است. از این رو خداوند متعال به انسان متذکر می‌گردد که اگر ضعف، فساد و نقصی - نه فقط در میان مسلمانان – بلکه در حیات کلیه‌ی انسان‌ها به وجود آید، از ناحیه‌ی خود آنان است. چرا که خداوند خیر محض است و از خیر محض به جز خیر صادر نمی‌گردد.

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (یس -41)

هر فسادی در دریا و خشکی به دست خود مردم ظاهر گشت، تا خدا به اين وسيله بعضى از آثار كار بد را به ايشان بچشاند.

و فرمود سرنوشت دنیوی و اخروی هر کس [و بالتبع هر جامعه] مرهون عملکرد اوست:

«كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَه (المدثر - 38) - هر كسى در گرو عملى است كه انجام داده است.

پس، اگر مسلمانان به اسلام عمل کرده‌اند و نتیجه نگرفته‌اند، می‌توان به دستورالعمل‌ها تشکیک نمود، اما اگر اصلاً عمل نکردند، جای شکایتی از دین نیست. به قول معروف: «گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟». بدیهی است که نگاه به نسخه‌ی پزشک و یا قاب گرفتن و بوسیدن آن، هیچ کمکی به بهبود بیمار نمی‌نماید.

ب – همان طور که فرمودید: نتیجه‌ی ایمان به خدا و عمل به اسلام، تکامل انسانی بشر است. اما قرار نیست که همه در حدّ امام کامل شوند. بلکه هر کسی در حد ظرفیت و عمل خود کامل می‌شود. مگر در جوامعی که مسلمان نیستند (مثل آمریکا یا اروپا یا ...)، مردم در همین رشد و کمالی که دارند، همه یک‌سانند؟ آیا همه در اوج علم و اخلاق هستند؟ آیا همه پزشک و مهندس و هنرمند و ... هستند؟! آیا همه در یک سطح از رفاه و خوشبختی دنیا زندگی می‌کنند؟! چرا نوبت به اسلام که می‌رسند، مدعی‌اند که همه باید امام زمان شوند و اگر نشوند معلوم است که نقصی به دین آنها وارد است؟! لذا هر کس به حد ظرفیت، استعداد و تلاش خود کامل می‌شود و این عده کم هم نیستند.

پ – اما قوانین اسلام اگر چه کامل هستند، اما به هیچ وجهی بیش از توان و امکان انسان نیستند. چرا که اولاً خالق متعال، علیم و حکیمی که انسان و جهان را خلق نموده، شریعت را نیز برای انسان وضع نموده است و ثانیاً نفرموده که همه باید به همه‌ی قوانین و در حدّ اعلای آن عمل کنند! بلکه فرمود:

«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (البقره – 286) - خدا هيچ كس را تكليف نكند مگر به قدر توانايى او.

پس، هر کس می‌تواند به راحتی به حد توانائیش عمل نماید و هر کس چنین کند به کمال خود می‌رسد. لذا درست است که هیچ کس امام معصوم نمی‌شود و یا کمتر کسی در طول تاریخ مانند امام (ره) می‌شود، اما قرار هم نیست که همه مانند او شوند. اینها نوادر انسان و تاریخ انسان هستند و قرار نیست که همه از نوادر باشند. مگر در دنیای غیر از اسلام، همه دانشمند، نابغه، مخترع و مکتشف می‌شوند؟! اینها نوادر هستند و نوادر همیشه اندک هستند. لذا شما شاهدید که خداوند کریم وقتی می‌خواهد مدعیان بزرگی را به دین و ایمان دعوت نماید، نمی‌فرماید که شما باید مثل حضرت ابراهیم (ع)، یا پیامبر اکرم (ص)، یا امیرالمؤمنین (ع) یا حتی سلمان و ابوذر و کمیل ایمان بیاورید، بلکه می‌فرماید: «ایمان بیاورید (کما اٰمن الناس) همان گونه که همه‌ی مردم ایمان آورده‌اند». و این دسته از مؤمنین در هیچ دوره‌ای کم نبوده و اکنون نیز کم نیستند. و البته باید توجه داشت که همین انسان‌های نادر، مانند حضرت امام (ره)، مقام معظم ولی فقیه و ... در عصر ما و سایرین در قرون گذشته نیز در همین مکتب و بر اساس فراگیری و عمل به آموزهای همین قرآن ساخته شده‌اند.

پ – هیچ کس مدعی نیست که عمل به احکام بسیار راحت است، بلکه زحمت دارد و همت می‌طلبد. منتهی این زحمت فوق امکان و طاقت بشر نیست، مضاف بر این که هر کس در این راه برود، خداوند کریم او را بصیرت بخشیده، راه‌های صواب را به او نشان می‌دهد و در این راه نصرتش می‌بخشد.

اما دقت فرمایید که هیچ راه کمالی ساده نیست. انسانی که می‌خواهد جاهل نباشد، باید زحمت بکشد و کسب علم کند. انسانی که می‌خواهد بیمار نباشد، باید زحمت بکشد و مراقب سلامتی خود باشد. انسانی که می‌خواهد از مرحله‌ی زندگی نباتی و حیوانی عبور کند، باید زحمت بکشد و کشش‌ها و خواسته‌های نباتی و حیوانی را به کنترل درآورد و البته انسانی که می‌خواهد مراحل تکامل را در حد عالی‌تر طی نموده و تقرب بیشتر به خدا (کمال مطلق) پیدا کند، باید زحمت بیشتری بکشد. لذا به طور کل، رسیدن به کمال و راحتی آن، مرهون گذر از مراحل زحمت و رنج است. راحتی مخصوص بهشت است و دنیا جای راحتی نیست و این اختصاص به دین اسلام ندارد.

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَدٍ» (البلد4) – به درستی که ما انسان را در رنج آفريده‏ايم‏.



ت – و اما در خصوص جلوتر بودن برخی از ملل غیر مسلمان (مانند آمریکا یا اروپا)،‌ باید دید که اولاً از چه جنبه‌ی مسلمانان جلوتر هستند؟ آیا از قرآن ما جلوتر هستند و یا از خود مسلمانانی که خود را به قرآن نسبت می‌دهیم و با آن کاری نداریم؟! به طور مسلم از قرآن جلوتر نیستند و هنوز در عرصه‌ی زندگی فردی و اجتماعی انسان، هیچ قانونی کشف و وضع نکرده‌اند که یا غلط بوده و آنها را با مشکلات بیشتر مواجه نموده و به انحطاط بیشتر کشانده است و یا درست بوده و قبلاً در اسلام بیان شده است.

ثانیاً باید دید که در چه چیز جلوتر هستند؟ در انسانیت و یا فقط در تکنولوژی و صنعت؟ بدیهی است که فقط در قسم دوم جلوتر بودند و اسلام عزیز نه تنها مانع تحقیقات، اکشتافات، اختراعات و نوآوری‌های تکنولوژی نیست، بلکه مشوق آن است و اساساً مبدأ و ریشه‌های علوم (تجربی) و تکنولوژی را باید در علوم انبیای الهی (وحی) جستجو نمود. هر چند که علوم (تکنولوژی) دلیل جامعی برای پیشرفت همه‌ی جانبه‌ی انسان نیست، چنان چه در تکنولوژی صرف، هنوز حیوان بسیار پیشرفته‌تر از انسان است. کدام هواپیمایی پیشرفته‌تر از پرندگان است، کدام رادار، فرستند و گیرنده‌ای، پیش رفته‌تر از رادار حیوانات هوایی، زمینی و دریایی است؟ کدام سلاح جنگی‌ای پیشرفته‌تر از سلاح‌های انواع حیوانات دریایی و یا زمینی است؟ کدام معماری از معماری زنبور یا موریانه، دقیق‌تر است؟ و ...؟ حال آیا حیوان‌ها جلوتر از انسان‌ها هستند؟!

لابد می‌دانید که خطوط نقاشی شده روی هر گور خری، با دیگری متفاوت است. حال اگر یک گله‌ی هزار رأسی داشته باشیم، چقدر تکنولوژی و زمان لازم است تا آنها را شناسایی و از یک دیگر تفکیک کنیم و سپس وقتی به آنها نگاه می‌کنیم، چقدر تکنولوژی لازم داریم تا با نگاه از یک دیگر تمیزشان دهیم. اگر به فرض روی هر کدام علامتی بگذاریم، به رغم آن که علامتی بیرونی وضع کرده‌ایم، چقدر زمان می‌برد تا علامت خود را پیدا کنیم و یا مثلاً با کمک گرفتن از سنسورها و رایانه‌ها، هر کدام را که خواستیم پیدا کنیم؟ اما کره‌اش، با یک نگاه مادر را از میان آن هزار گورخر تشخیص می‌دهد! حال آیا گورخر از انسان جلوتر است؟!

پس، تکنولوژی همه چیز انسان نیست، بلکه فقط و فقط وسیله‌ساز است و البته بسیار هم برای پیشرفت انسان لازم و ضروری است. مضاف بر این که باید دقت نمود، قرآن کریم کتاب فیزیک یا شیمی نیست که اگر مشاهده کردیم پس از یک دوره‌ی زمانی، آلمانی‌ها در شیمی و یا ژاپنی‌ها در فیزیک و الکترونیک از مسلمانان جلوتر بودند، بگوییم لابد ضعفی در کتاب ما وجود دارد! بلکه قرآن کتاب انسان سازی است، کتاب تدوین برنامه‌ی زندگی فردی و اجتماعی است، کتاب بیان حقوق است، کتاب تعلیم و تربیت است و خلاصه آن که کتاب تبیین جهان‌بینی و ایدئولوژی واقعی و حقیقی است. اگر چه همین کتاب نه تنها منعی بر شناخت عوالم و علوم ندارد، بلکه بر آن تأکید فراوان هم نموده است.

لذا باید دقت نمود که آیا ما چون به اسلام عمل کرده‌ایم، از علوم تجربی و تکنولوژی عقب افتاده‌ایم؟ یا آن که چون به بهانه‌ی «آخرت‌گرایی» ما را خواب کرده و دنیا را از دست ما درآوردند و به آخرت هم نگرویدیم و نگذاشتند که بگرویم، از هر دو عقب مانده‌ایم؟!

پس، از نظر کمال انسانی، اصلاً چنین نیست که آنها نه تنها از ما، بلکه از کپره نشینان مسلمان نیز جلوتر یا پیش‌رفته‌تر باشند، و این سخن از روی تعصب نیست، بلکه نشأت گرفته از اطلاع از وضعیت زندگی انسانی در میان آنها و اقرارهای خودشان است. لذاست که امروزه هیچ جنایتی هولناک‌تر از جنایات آنان و هیچ فسادی، عمیق‌تر از فساد آنان و هیچ انحرافی، منحرف‌تر از انحراف آنان در جهان وجود ندارد و مسبب همه‌ی ناهنجاری‌ها و ناآرامی‌های جهان نیز آنان هستند و به جای انسان کامل، مبدل به شیطان بزرگ شده‌اند.

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : جمعه 21 آذر 1393
بازدید : 168
نویسنده : hosein

خداوند متعال در چندبن جای قرآن تاکید نموده و "باالوالدین احسانا" (به پدر و مادر خود احسان کنید) لطفاٌ بطور واضح بفرمایید منظور از نیکی و احسان چیست؟

 

همان گونه که بیان نمودید، خداوند متعال که هادی به صراط مستقیم، جهت رشد و کمال انسان و رسیدن به مقام قرب الهی اوست، در چند آیه به "احسان به والدین"، توصیه‌ی مؤکد نموده است، مانند:

«وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا.» (الإسراء، 23)

ترجمه: و پروردگارت حكم قطعى كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر (خود) نيكى كنيد حال اگر در نزد تو يكى از آن دو يا هر دو به كهنسالى رسند (در مقابل زحمات يا خشونت‏هاى آنها اظهار ناراحتى مكن حتى) به آنان افّ مگو و بر آنها فرياد مزن و سخن درشت مگو و با آنان سخنى كريمانه بگوى.

اگر در همین آیه دقت شود، به چند نکته‌ی مهم اشاره شده است:

*- اول آن که "توحید" و بندگی نکردن غیر و سپس احسان به والدین را "قضای الهی"، یعنی حکم قطعی در نظام خلقت بر شمرده است.

*- دوم آن که پس از توحید، احسان به والدین را آورده است و نه مباحث دیگر در سایر رفتارهای فردی و جمعی (سایر احکام). دقت شود که عبادت یک رفتار است – احسان به والدین نیز یک رفتار است.

* -سوم آن که فرمود این احسان به ویژه در زمان کهولت سن آنها باید بیشتر باشد (هم نیاز آنها بیشتر است، هم دل‌شان رقیق‌تر است و هم ممکن است که جوان بی‌حوصلگی و اهمال نشان دهد و ...).

*- چهارم آن که فرمود از مصادیق احسان و ادب و به جا آوردن حقوق آنها، یکی است که حتی یک "‌اُف" یا به تعبیر خودمان یک "اَه" نیز به آنان گفته نشود. و مبادا با صدای بلند و درشت (فریاد زدن بر سر آنها)، با آنها مکالمه شود.

*- پنجم آن که فرمود با آنها قول کریمانه داشته باشید (یعنی مهربان، با گذشت، با عطوفت و نرمی، با ادب و بزرگ منشانه سخن بگویید).

الف – از همین دو تأکید آخر (چهارم و پنجم)، معلوم می‌شود که چگونه حرف زدن، با هر کسی و از جمله پدر و مادر، از اهمیت و اثر بسیاری برخوردار است. ممکن است انسان به خاطر مشکلاتی دلخوش نباشد، مغموم باشد، عصبانی باشد و ...، اما هنرِ ادبِ آدمی به این است که بتواند در عین حال با دیگران برخورد و گفتارِ متینی داشته باشد. اما نسبت به پدر و مادر، حساس‌تر است، تا آنجا که حتی اگر از سخن یا رفتار یا وضعیت آنان ناراحت بود، باز نه تنها یک "اف" هم نگوید، چه رسد به این که با صدای بلند و کلمات درشت صحبت کند؛ بلکه باید در هر حال کریمانه سخن بگوید. یادش نرود دوران نوزادی خود و گریه‌هایش را – کودکی و رفتارهای خاص خودش را – نوجوانی و زحمات آنان را و ... .

ب – احسان، به طور کلی نیکی و خیرخواهی است، پس ابتدا باید در قلب ایجاد شود. انسان محسن، یک انسان نیک اندیش و خیر خواه است. پس احسان به والدین این است که فرزند آنها را قلباً دوست داشته باشد و احترام‌شان را نگه‌دارد، حقو‌قشان را رعایت کند (حتی اگر کافر باشند)، و به همین جهت دلسوز آنها باشد و برای‌شان خیر بخواهد. چنان چه شاهدیم پس از آیه فوق، می‌فرماید که جلوی آنها فروتن و متواضع باش، پر و بال حمایت و رحمتت را باز کن و در ضمن برای‌شان دعای خیر کن. یعنی قلبت، خیر آنها را از خدا بخواهد و به زبان نیز جاری کنی و در عمل پیاده کنی:

«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا» (الإسراء، 24)

ترجمه: در رحمت پر و بال مسكنت (تواضع و رحمت) بر ايشان بگستر و بگو پروردگارا اين دو را رحم كن همانطور كه مرا در كوچكيم تربيت كردند.

ج - پس، بدین ترتیب، قدردانی، حفظ احترام، تواضع، ادب، گفتار کریمانه، زیر پوشش حمایتی قرار دادن و بالاخره "دعای خیر" از مصادیق کلی این احسان می‌باشد که هر کس موضوع‌های مربوطه را خودش تشخیص می‌دهد. چون شرایط یک سان نیست. حتی ممکن است که پدر و مادر کسی از دنیا رفته باشند، باز هم باید در حق آنها احسان کند، یعنی برای زندگی اخروی آنها نیز خیرشان را بخواهد، برای‌شان خیرات و مبرات مادی و معنوی داشته باشد و با دعای غیر، غفران و رحمت‌شان را از خدا بخواهد.

نکته:

دقت کنیم که حضرت عیسی علیه السلام، هنگامی که به صورت معجزه در گهواره لب گشود، پس از آن که اذعان و تصریح به بندگی خدا و نبوت او نمود، افزود: خداوند به من امر نموده که تا عمر دارم، اقامه نماز کنم، زکات بدهم، و به من این فضیلت را بخشیده که نسبت به مادرم (چون پدر نداشتند)، خیرخواه و نیکو باشم، نه زورگو و شقی.

«قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا * وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا * وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا» (مریم، 30 تا 32)

ترجمه: [نوزاد در گهواره‏] گفت: به درستی که من بنده‏ى خداوند هستم (نه فرزند او یا خود او)، كه به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است *  و مرا هر كجا كه باشم وجود پربركتى ساخته، و تا زنده هستم به نماز و زكات سفارش كرده است *  و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است.

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 133
نویسنده : hosein

وقتی زمان در آن جهان مفهومی ندارد، یعنی کل فیزیک مفهمومی ندارد، پس علم مخصوص این جهان و مادی است. حالا از نظر فلسفه اسلام علم مادی است یا معنوی؟

 

واژگان، هر کدام معانی و مفاهیمی دارند که گاه به کلی و جزئی تعریف می‌شوند و گاه در مصادیق گوناگون، مفهوم‌شان متفاوت می‌گردد. بدیهی است که واژگانی چون: "علم" و "زمان" نیز از این دو قاعده مستثنی نمی‌باشند.

الف – علم:

علم، یعنی "دانایی". البته معانی متفاوتی چون: آگاهی، آموختن و ... نیز برای آن بیان شده است که همه به همان ریشه دانایی بر می‌گردد. از این رو، هر آن چه "دانسته" شود، علم است و آن که دارای این علم می‌شود، "عالم" است و هر که بشتر بداند عالم‌تر است تا برسد به "علیم و اعلم".

این جامعیت تعریف سبب می‌گردد تا "علم"، قابلیت تقسیم به کلی و جزئی، بسیط – ازلی و نیز حادث و اکتسابی و ...، داشته باشد و هم چنین به موضوعات متفاوت نیز تقسیم و اطلاق می‌گردد و لازم می‌آید مصادیق گوناگونی داشته باشد. به عنوان مثال:

*- علم خداوند علیم به ظاهر و باطن مخلوقات خود، علم است؛ چنان چه فرمود:

«هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (البقره، 29)

ترجمه: اوست كه آنچه در اين زمين است همه را براى شما آفريد، سپس به (آفرينش) آسمان پرداخت پس آنها را به صورت هفت آسمان (مطابق حكمت و خالى از نقص در خلقت) مرتب و منظم ساخت، و او به همه چيز داناست

*- علم به خداشناسی، یا همان معرفت توحیدی، علم است، چنان چه فرمود: « فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ – پس بدان به درستی که (به تحقیق و یقیناً)، هیچ إلهی (معبودی) جز الله نیست / محمد ص، 19» و یا فرمود: «وَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ - و اگر روى گرداندند، بدانيد كه خداوند مولاى (سرپرست و دوست) شماست. كه نيكو مولا و نيكو ياورى است / الأنفال، 40»

*- علم به محیط (طبیعت) که به آن علم تجربی (Science )  نیز می‌گویند و هم چنین علم به قوانین حاکم، حقوق مترتبه، تأثیر و تأثیر اجزا و عوامل نیز علم است؛ چنان چه با اشاره به عوامل طبیعی فرمود:

«هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (یونس، 5)

ترجمه: اوست كسى كه خورشيد را درخشان و ماه را تابان كرد و براى آن منزل‏هايى تقدير نمود تا عدد سال‏ها و حساب [كارها] را بدانيد. خدا اينها را جز به درستى نيافريده است. او آيات خود را براى قومى كه مى‏دانند شرح مى‏دهد.

*- پس، مطلق "علم" یعنی "دانایی" و ما در ماده چیزی به نام "دانایی" نداریم که بگوییم "علم مادی است"، بلکه علم گاهی به ماده تعلق می‌گیرد و گاهی به غیر ماده. مثلاً اگر سؤال شود: "علم حقوق مادی است یا غیر مادی" پاسخ چیست؟ نه حقوق ماده است و نه علم به آن ماده‌ای دیگر است، بلکه ممکن است علم به حقوق موضوعات و تعاملات مادی و یا موضوعات و تعاملات غیر مادی تعلق گیرد.

در نتیجه تردیدی نیست که علوم مادی (طبیعی، تجربی)، در حیات پس از مرگ کاربردی ندارد. حیات اخروی مادی نیست که "فیزیک و شیمی و طب و داروسازی" بخواهد، اما معنایش بی‌فایده بودن کسب علوم مادی نیست، چرا که می‌تواند سبب رشد و تعالی ‌شود، چنان چه می‌تواند سبب سقوط و هبوط آدمی گردد. لذا در اسلام، به طبیعت و علوم طبیعی، هدفدار نگاه می‌شود. چرا که علم به طبیعت [که ضروریست] باید انسان را به کمال معرفتی، روحی و معنوی برساند.

ب – زمان:

زمان نیز تعاریف گوناگونی دارد که به طور کلی به "زمان فیزیکی" و "زمان فلسفی" تقسیم شده‌اند.

در فیزیک "زمان و فضا" به عنوان کمیت‌های بنیادی به‌شمار می‌آیند و امکان بیان تعریفی دقیق برای آن‌ها در قالب دیگر کمیت‌ها نیست به این خاطر که بقیه کمیت‌ها نیز چون سرعت، نیرو و انرژی همگی به وسیله این دو کمیت تعریف شده‌اند. زمان فیزیکی، متکی به حرکت است و برای اندازه‌گیری کمّیت به کار می‌رود. مثل این که فرمود: خورشید و ماه و... را بر اساس نظم خاص در مدار خاص قرار داد تا بتوانید "شمارش" کنید.

برای زمان در فلسفه نیز تعاریف و تقسیم‌بندی‌های متفاوتی وجود دارد که گاه با هم اختلاف کلی یا جزئی نیز دارند.

بدیهی است که نمی‌توان در این مختصر به بیان آرا و اشکالات آنها نسبت به یک دیگر پرداخت، اما تا آنجا که مربوط به سؤال در رابطه با حیات پس از مرگ می‌شود، زمان به معنای "قبل و بعد" است. بدیهی است که "قبل و بعد" هم در دنیا وجود دارد و هم در عالم دیگر. چنان چه "حرکت" هم در دنیا وجود دارد و هم در آخرت.

در این دنیا، شما حرکت فیزیکی می‌کنید، از نقطه الف به سوی نقطه ب می‌روید و می‌رسید. بدیهی است قبل از آن که به نقطه ب برسید، آنجا نبودید و پس از آن که در نقطه الف بودید، آنجا را ترک کردید. در حیات اخروی نیز این قبل و بعدها، به صورت پیاپی، مستمر و به هم پیوسته وجود دارد. پس چنین نیست که گفته شود: "زمان در آن عالم، به هیچ صورتش وجود ندارد" و نتیجه گرفته شود که "علم مادی است؟!"

 

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393
بازدید : 101
نویسنده : hosein

به جلسات هفتگی هیئت می‌روم. اما چرا فقط امام حسین (ع) ...؟ این شبهه برایم وجود دارد که چرا امام حسین و یارانش را از بقیه معصومین جدا می‌کنیم‌، مگر ما تک امامی هستیم که فقط به آن بپردازیم‌؟ تو رو به خدا جوابم رو بفرمائید که خیلی منو از مراسمات مذهبی دل سرد کرده.

 

دلیلی ندارد که هر هفته به هئیت بروید، اگر چه خوب است. منتهی قبل از رفتن به هیئت، مسجد، مراسم و ...، باید دقت کنید که اصلاً چرا می‌روید؟ هدف چیست؟ مقصد و مقصود کدام است و چه باید به دست بیاورید؟ اگر به این مهمات توجه شود، پاسخ را خود می‌یابید.
الف – شما به هیئت عزاداری امام حسین علیه السلام می‌روید که ممکن است در یک دهه، دو دهه، ماهانه، هفتگی یا حتی روزانه برگزار شود. خب، موضوع آن هیئت همین است و دلیلی نیست بانی یا بانیانی که برای موضوعی مراسم می‌گیرند، حتماً از موضوع خارج شوند. ممکن است برخی هر ماه، هر هفته یا هر شب، برای حضرات دیگر، چون سیدة النساء العالمین فاطمه زهراء، یا امام حسن، یا امام رضا یا امام جواد یا امام زمان علیهم السلام هئیت یا مراسم برگزار نمایند. هیئتی در غرب تهران، به نام "امام حسن مجتبی علیه السلام" می‌شناسم که در هر جلسه یاد ایشان را گرامی می‌دارند و حتی در روز عاشورا نیز به مصیبت‌های ایشان اشاره می‌کنند.
ب – بله، درست می‌فرمایید، هیئت‌های عزاداری ایشان بیشتر است و در هر مجلس دیگری نیز یاد ایشان گرامی داشته می‌شود، اما اگر علاقه و اهتمام به برگزاری هیئات عزاداری یا زیارت عاشورا و ...، برای ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام بیشتر باشد، هیچ دلیلی ندارد که گفته شود: "مگر ما تک امامی هستیم؟!"، خیر، تک امامی نیستیم، شیعه اثنی عشری (12 امامی) هستیم، همه را به امامت قبول داریم، به تمامی چهارده معصوم معرفت و عشق می‌ورزیم، و البته توجه، عشق، علاقه، انگیزه و فرهنگ، به برپایی مراسم ایشان بیشتر است.
ج – لازم به ذکر است که توجه اذهان عمومی شیعیان به فاجعه‌ی اسف‌بار کربلا و نیز ذکر مصیبت‌ها و برگزاری مراسم یادبود برای شهدای عاشورا، و یا به قول مطروحه در سؤال، حتی گریز در هر مصیبت دیگری به صحرای کربلا، ریشه در توصیه‌ها و تذکرات خود اهل بیت علیهم‌السلام دارد.
جمله‌ی معروف «لا يوم کيومک يا ابا عبدالله – هیچ روزی، مثل روز تو نیست، یا ابا عبدالله» را، هم حضرت امیرالمؤمنین فرمودند و هم امام حسن مجتبی علیهما السلام. جمله «لا يوم کيوم الحسين‌ - هیچ روزی مثل روز حسین نیست» از امام سجاد علیه‌السلام است – زیارت عاشورا و توصیه به خواندن مستمر آن، از امام باقر علیه‌السلام است. زیارت ناحیه مقدسه، از امام زمان علیه السلام می‌باشد و البته زیارات مأثوره، در خصوص سایر ائمه (ع) نیز وجود دارد که هیچ کدام مثل این دو زیارت نمی‌باشند. پس [به ویژه شیعیان 12 امامی]، در این امر به امامان خود تأسی می‌کنند.
د – هر یازده امام معصوم علیهم السلام ترور شدند، حتی امام حسین سلام الله علیه. اما علل و نحوه‌ی ترور ایشان متفاوت بود. حکومت یزیدی بود – مردم عراق (کوفه) از ایشان دعوت کردند – بیعت شکستند – برای کمی چرب و شیرین دنیا کمر به قتل امام بستند – یک تروریست [ولو به فرمان حکومتی یا حزبی] این جنایت را نکرد، بلکه بزرگان قوم، رجال مذهبی و سیاسی و بسیاری از مردم مشارکت کردند.
پس این واقعه "درس"ها و "عبرت"های جامع‌تر و بیشتری نسبت به بقیه ترورها دارد، لذا اهل بیت (ع) خودشان توصیه نمودند که کربلا را همیشه و در همه جا زنده و پویا نگهدارید.
ﻫ – همیشه می‌شود "اثرِ" یک اعتقاد یا یک عبادت واقعی یا یک فرهنگ را از موضع‌گیری یا انفعال دشمنان آن بیشتر شناخت. در تمامی ادوار تاریخی و به ویژه امروز، کسی زیاد حساس نیست که عده‌ای برای ترور امام باقر یا امام صادق علیهما‌السلام به دست عمال حکومتی، مراسم عزاداری برپا کنند، اما از رواج اندیشه و فقه آنها زجر می‌کشند.
ولی در خصوص امام حسین علیه‌السلام و عزاداری برای ایشان، هجمه‌ی گسترده‌ای دارند؛ چرا؟ چون یک نهضت است – یک قیام است – یک انقلاب است – هیهات منّ الذّلة است – پیروزی خون بر شمشیر است - آشکار شدن تمام ماهیت اسلام یزیدی و اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله است و این دو خط، هم چنان در طول تاریخ سریان و جریان دارند. پس دوست ندارند، مردم امام حسینی باشند.
نکته‌ای قابل توجه و تأمل:
در یک نگاه ساده به ماجرای ترور سایر امامان، یک "قاتل" دیده می‌شود و یک "مقتول". قاتل یک جانی‌ است که به تحریک ظالمی، امام معصوم را به شهادت رسانده است. حال اگر کسی نگاه عمیق‌تر و تحلیلی داشته باشد نیز به این می‌رسد که دستگاه حاکم جبار، وجود مبارک امام را تاب نیاورد و نقشه قتل او را اجرایی کرد.
اما در نگاه هر چند ساده (چه رسد به عمیق و تحلیلی) به واقعه کربلا، قضیه کاملاً فرق می‌کند. هر دو جناح، تمامی اعتقادات، باورها، امکانات و نیروهای خود را به میدان آورده‌اند و مقابل چشم مردم قرار دادند. مردم چه عالم باشند یا عوام – ساده و سطحی نگر باشند یا بصیر – اهل مطالعه و تعمق و تحلیل باشند یا نباشند، ولایت پذیر باشند یا نباشند و ...، حق، حقیقت و حقانیت برای‌شان مشهود می‌شود.
جناح باطل: در این جناح فقط یزید یا عمر سعد نقش‌آفرینی نکردند. بلکه رجل سیاسی - علمای درباری یا نان به نرخ روز خور نیز نقش آفرینی کردند - فرماندهان نظامی خودنمایی کردند – منافقین نقاب از چهره برداشتند و عمق کینه خود را نشان دادند – ساکتین در مدینه و مکه ماندند و آن به سرشان آمد که می‌دانیم – بزرگان بی‌بصیرت زمینه سازی کردند – سازش‌کاران و به اصطلاح صلح جویان، در نهایت دست به شمشیر بردند – مردم عوام و مسلمانان بی‌ولایت نیز به رغم نماز و روزه و حجاب و حج و تلاوت قرآن و ...، حتی به جسد نیمه‌جان و بی‌جان ایشان و سایر شهداء ضربه می‌زدند تا به بهشت بروند! (مثل هواداران عوام سلفی، تکفیری، داعش و ... در امروز).
جناح حقدر این جناح نیز فقط امام معصوم قرار نداشت که در محراب، یا خانه، یا زندان و یا حتی داخل قصر، به ضرب شمشیر و یا زهر سمّ، به شهادت برسد. بلکه درس ولایت پذیری، امام شناسی و اسلام ناب بود و برای هر قشری، الگویی داشت.
این نهضت "زینب کبرا" را برای تمامی زنان مسلمان داشت که عقیله بود، مفسر قرآن کریم بود، دختری از پدر و مادر معصوم بود، در عرصه حضور سیاسی و اجتماعی، مدافع چهار امام بود و غافله سالار کربلائیان.
در این نهضت، ابوالفضل العباس بود، پدر علم و دانش و تفسیر قرآن‌، علمدار و مظهر بصیرت و وفاداری، غیور و امام شناس بود و الگویی برای همه‌ی مردان و زنان عالم.
الگویی برای نوجوانان داشت، چون حضرات عبدالله و قاسم – الگویی برای جوانان داشت، چون حضرت علی اکبر – الگویی برای خانواده شهداء مجروحین و اسراء داشت، چون حضرات رقیه، سکینه و سایر اسراء – الگویی برای تداوم مبارزه در رکاب امام زنده داشت، چون ماجراهای بارگاه یزید ... و حتی الگوهایی برای خطاکاران و تائبان و پشیمانان داشت، چون حرّ و پسرانش و ...، تا هر خطاکار یا جاهلی بداند که می‌تواند سریعاً برگردد و حتی به عرش اعلی برسد.
پس درس‌ها و عبرت‌های عاشورا، با مصیبت‌های وارده بر سایر معصومین علیهم‌السلام، از هر حیث متفاوت است. تبلور کامل حق و باطل و رویایی آنها با یک دیگر، و نمایش همه اسلام و همه کفر در یک نیم روز است، با تمامی الگوهایش. از این رو نسبت به دلدادگی مسلمانان، به ویژه شیعیان و بالاخص ایرانیان به امام حسین علیه‌السلام و زنده نگه‌داشتن قائله کربلا، نگران، هراسناک و متنفر هستند.

(اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج)**** (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم)

تعداد صفحات : 6


سلام* خوش آمده اید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیاز من و آدرس niazman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com